يعنى به ياد آر نوح را كه پروردگار خود را در عصرى قبل از ابراهيم و
ساير نامبردگان ما را ندا مىكرد و مىخواند و ما دعايش را مستجاب كرديم، و اما
اينكه ندايش چه بود، قرآن كريم آن را حكايت كرده كه گفت:(رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ) و
مراد از اهلش خويشاوندان او است، البته غير همسرش و آن پسرش كه غرق شد، و
كلمه كرب اندوه شديد را گويند، و اينكه فرمود:(وَ نَصَرْناهُ مِنَ الْقَوْمِ) گويا اين نصرت معناى انجاء،
و امثال آن را متضمن است، چون با حرف من- از متعدى شده كه
معنايش او را از قوم يارى كرديم مىشود، و اگر همان معناى نصرت مراد
بود، بايد با حرف على متعدى مىشد و مىفرمود نصرناه على القوم-
او را بر قوم نصرت داديم ، بقيه الفاظ آيه روشن است.
داستان نوح در تفسير سوره هود از اين كتاب گذشت، ديگر تكرار
نمىكنيم.
بحث روايتى [رواياتى در باره داستان ابراهيم 7 و
نمروديان و در آتش انداختن آن حضرت 7]
در روضه كافى از على بن ابراهيم، از پدرش، از احمد بن محمد بن ابى
نصر، از ابان بن عثمان، از حجر، از امام صادق (ع) روايت آورده كه فرمود: ابراهيم
6، با قوم خود مخالفت كرده، خدايانشان را بد گفت- تا آنجا كه فرمود- همين كه از
او روى گردانيده، و به صحرا براى انجام مراسم عيد خود رفتند، ابراهيم داخل
بتكدهشان شده، با تيشه همه را شكست، تنها بزرگتر از همه را باقى گذاشته، تيشه را
به گردن آن آويخت، مردم از عيد خود برگشته، خدايان خود را ديدند، كه همه خرد
شدهاند، گفتند: به خدا سوگند كه اين كار جز از آن جوانى كه از خدايان بدگويى
مىكرد سر نزده، ناگزير عذابى بالاتر از اين نيافتند كه او را با آتش بسوزانند.
پس براى سوزاندنش هيزم جمع كردند، و او را نگاه داشتند تا روزى كه
بنا بود بسوزانند، در آن روز نمرود با لشگريانش بيرون شد، و در جايگاه مخصوصى كه
برايش درست كرده بودند قرار گرفت، تا سوختن ابراهيم را ببيند، ابراهيم را در
منجنيقى قرار دادند، زمين عرضه داشت: پروردگارا بر پشت من احدى غير از او نيست كه
تو را بندگى كند، آيا او هم با آتش سوخته شود؟ فرمود: اگر ابراهيم مرا بخواند، او
را كفايت مىكنم.
ابان، از محمد بن مروان، از شخصى كه نام نبرده، از امام باقر (ع)
روايت كرده كه: دعاى ابراهيم در آن روز اين بود: يا احد يا احد، يا صمد يا
صمد، يا من لم يلد و
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 14 صفحه : 432