كلمه قسط به معناى عدل است، و آيه شريفه عطف بيان براى
موازين، و يا صفت آن است كه اگر آن را صفت بگيريم، بايد مضافى در آن تقدير بگيريم
و تقدير آن را و نضع الموازين ذوات القسط بدانيم، و اما اينكه معناى
ترازوى عدل نصب كردن چيست در تفسير سوره اعراف گذشت.
(وَ إِنْ كانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنا
بِها)- ضمير در(وَ إِنْ كانَ) به عمل موزون كه از كلمه ميزان استفاده مىشود بر مىگردد،
يعنى و اگر چه آن عمل موزون به مقدار سنگينى خردلى باشد آن را مىآوريم، و ما براى
حسابكشى كافى هستيم، و دانه خردل در اينجا به عنوان مثال ذكر شده و مبالغه در دقت
ميزان را مىرساند كه حتى به كوچكى و ناچيزى خردل هم رسيدگى مىكند و در اين تعبير
اشاره به اين نيز هست كه وزن يكى از شؤون حساب است.
بحث روايتى [ (رواياتى در ذيل برخى آيات گذشته)]
در الدر المنثور است كه ابن منذر از ابن جريح روايت كرده كه گفت:
وقتى جبرئيل خبر مرگ رسول خدا 6 را به وى داد عرضه داشت پروردگارا پس تكليف امتم
چيست؟ خطاب آمد:(وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِكَ الْخُلْدَ
...)[1].
مؤلف: سياق آيات كه سياق عتاب است با اين روايت سازگار نيست، علاوه
بر اين، اين سؤال با شان رسول خدا 6 نمىسازد، از اين هم كه بگذريم، لا بد خبر
مرگ را در آخر عمر آن جناب دادهاند، و حال آنكه سوره مورد بحث ما از سورههاى مكى
است، كه در اوائل بعثت نازل شده.
و نيز در الدر المنثور است كه ابن ابى حاتم، از سدى روايت كرده كه
گفت: رسول خدا 6 به ابى سفيان و ابى جهل گذشت، و ديد كه مشغول صحبتند، و چون ابو
جهل آن جناب را ديد، خنديد و به ابى سفيان گفت: اين است پيغمبر بنى عبد مناف؟
ابو سفيان عصبانى شد، كه چرا شما نمىتوانيد ببينيد كه از بنى عبد
مناف پيغمبرى مبعوث شود؟ رسول خدا 6 اين دفاع را از ابى سفيان شنيد، و دلگرم
شده، به ابى جهل برگشت و آنچه مىخواست به او گفت، و او را تهديد نمود، و در آخر
فرمود: من مىدانم كه تو از لجبازيت دست بر نمىدارى، تا آنچه بر سر عمويت آمد بر
سر تو نيز بيايد، و آن گاه به