نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 14 صفحه : 350
مىگوييم زيد حادث، قديم است و درست هم
گفتهايم چون علم خدا به زيد حادث، قديم است.
از اينجا معلوم مىشود كه بحثهايى كه در باره قدم و حدوث قرآن به
راه انداخته بودند بحثهايى بىفايده بوده زيرا اگر آن كس كه مىگويد قديم است
مقصودش از قرآن آن حروفى باشد كه خواندنى است و صوتهايى رديف شده و تركيب يافته و
دال بر معانى خويش است و مىخواهد بگويد چنين قرآنى مسبوق به عدم نبوده كه بر خلاف
و جدان خود سخن گفته است و اگر مقصودش اين است كه خدا عالم به آن بوده و به عبارت
ديگر علم خدا به قرآن قديم بوده اين اختصاص به قرآن ندارد تا منتش را بر قرآن
بگذاريم بلكه علم خدا به تمامى موجودات قديم است، چون ذاتش قديم است و علمش هم عين
ذاتش است زيرا مقصود از علم مورد بحث علم ذاتى است.
علاوه بر اين ديگر وجهى ندارد كه ما كلام را صفت ثبوتى و ذاتى
جداگانهاى غير علم بگيريم چون برگشت كلام هم به همان علم شد و اگر صحيح باشد هر
يك از مصاديق يكى از صفات ثبوتيه خداى را يك صفت ثبوتيه جداگانه بدانيم ديگر صفات
ثبوتيه منحصر به يكى، دو تا، ده تا نمىشود چون عين اين تحليل در امثال ظهور و
بطون و عظمت و بهاء و نور و جمال و كمال و تمام و بساطت و غير اينها از صفات
ثبوتيه بىشمار ديگر وجود دارد.
و آنچه از لفظ تكلم كه در قرآن كريم به كار رفته ظاهر در معناى اول
است يعنى آن معنايى كه تحليل نشده بود و هر خوانندهاى همان را مىفهمد مانند آيه(تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ
مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ)[1] و آيه(وَ كَلَّمَ اللَّهُ مُوسى
تَكْلِيماً)[2] و آيه(وَ قَدْ كانَ فَرِيقٌ
مِنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلامَ اللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ)[3] و آيه(يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ
مَواضِعِهِ)[4] و امثال اين آيات.
اما اينكه بعضى[5] از مفسرين
گفتهاند كه غير كلام لفظى كه از زبان هر گوينده
[1] و اين رسولان را بعضى را بر بعضى برترى داديم، بعضى از ايشان
كسى است كه با خدا سخن گفت. سوره بقره، آيه 253.
[2] و خدا با موسى به طور آشكار و روشن سخن گفت. سوره نساء، آيه
64.
[3] چنانچه بعضى ايشان بودند كه كلام خداى را مىشنيدند و آن گاه
همان را تحريف مىكردند.
سوره بقره، آيه 75.
[4] كلمات را از آن طور كه هست تحريف مىكنند. سوره مائده، آيه
13.