نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 14 صفحه : 222
و نيز مراد از آن امر آن طور كه روح
المعانى[1] پنداشته،
مطلق ارشاد و دعوت به سوى حق نيست، براى اينكه مساله ارشاد و دعوت به سوى حق
اختصاص به على (ع) ندارد، تكليفى است كه تمامى امت در آن شركت دارند، آيات قرآن و
روايات همه قائم به آنند مانند آيه(قُلْ هذِهِ سَبِيلِي
أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِي)[2] و نيز
مانند روايتى كه عامه و خاصه نقل كردهاند كه رسول خدا 6 فرمود: حاضرين به
غائبين برسانند و وقتى دعوت به حق امرى است مشترك ميان همه افراد امت، ديگر
معنا ندارد كه رسول خدا 6 درخواست كند خصوص على را در اينكار شريك وى سازد.
علاوه بر آيه و روايت بالا در خود كلام رسول خدا 6 كه كلمه امر به
ياى تكلم اضافه شده و فرموده: امرى- امر من يك نحوه اختصاص را
مىرساند و مىفهماند كه درخواست كرده كه على (ع) را در امرى كه مخصوص به خود آن
جناب بوده شريك سازد و چنين امرى با مطلق ارشاد و دعوت به حق كه همه مردم در آن
مشتركند منطبق نيست، هم چنان كه نظير اين بيان در تفسير آيهاى كه كلام موسى بود و
قرآن از او حكايت مىكرد گذشت.
آرى تبليغ ابتدايى- كه همان تبليغ وحى براى اولين بار باشد- امرى است
كه نه نبوت است تا آيه و روايت دليل بر نبوت هارون و على (ع) باشد، و نه ارشاد و
دعوت است تا همه مردم در آن مشترك باشند، بلكه امرى است كه در عين اينكه نبوت مختص
به نبى نيست نبى نمىتواند از پيش خود هر كسى را در آن نائب خود كند بلكه بايد از
خدا دستور بگيرد كه چه كسى را در آن نائب قرار دهد و شريك خويش كند.
در كلام موسى هم شاهدى بر اين معنا هست، و آن اين است كه
مىگويد: (وَ أَخِي هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِساناً فَأَرْسِلْهُ
مَعِي رِدْءاً يُصَدِّقُنِي) ، چون مىدانيم مقصودش
از اينكه گفت: مرا تصديق كند اين نيست كه هارون نزد فرعون رود و بگويد
برادرم موسى راست مىگويد، بلكه مراد اين است كه در آنجا آنچه از كلام موسى مبهم
است توضيح دهد، و آنچه مجمل است تفصيل گويد، و از طرف او پارهاى از آنچه به برادر
وحى شده و بايد ابلاغ شود برساند.