responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 14  صفحه : 207

چگونه مكر او را به خود او برگردانيد، و دشمنش را در دامن خود او پرورش داد، به خلاف سياق قبلى كه موسى را ندا مى‌كرد(يا مُوسى‌ إِنِّي أَنَا رَبُّكَ ...) كه در آن سياق تكلم وحده مناسب‌تر بود.

و در جمله‌(إِذْ أَوْحَيْنا إِلى‌ أُمِّكَ ما يُوحى‌) مراد از وحى، الهام است كه نوعى احساس ناخودآگاه است، كه يا در بيدارى و يا در خواب دست مى‌دهد، و كلمه وحى در كلام خداى تعالى منحصر در وحى نبوت نيست، چنانچه مى‌بينيم آنچه را خدا به زنبور عسل الهام كرده وحى خوانده و فرموده‌(وَ أَوْحى‌ رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ)[1].

و از سوى ديگر مى‌دانيم كه زنان از وحى نبوت بهره‌اى ندارند، يعنى هيچ وقت خداى تعالى يك زن را پيغمبر نكرده، چون فرموده‌(وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ مِنْ أَهْلِ الْقُرى‌)[2].

جمله‌(أَنِ اقْذِفِيهِ فِي التَّابُوتِ ...) همان مضمونى است كه به مادر موسى وحى شد، و كلمه أن براى تفسير آن است، بعضى‌[3] گفته‌اند: اين كلمه مصدريه، و متعلق به اوحى است، كه تقدير كلام چنين شود وحى كرد به انداختن او بعضى‌[4] ديگر كلمه را مصدريه گرفته و گفته‌اند جمله مدخول آن بدل از جمله‌(ما يُوحى‌) است.

كلمه تابوت به معناى صندوق و شبه آن است، و كلمه قذف به معناى نهادن و سپس انداختن است، گويا قذف اول در آيه به معناى نهادن، و قذف دوم به معناى انداختن است، و معنا اين است كه او را در صندوق بگذار و به دريا بينداز، ممكن هم هست هر دو با هم به معناى دوم باشد، به اين عنايت كه بچه را در صندوق نهادن، و به دريا افكندن، او را طرح كردن، و نسبت به او بى‌اعتنايى نمودن است، كلمه يم به معناى دريا است، و بعضى‌[5] گفته‌اند به معناى درياى گوارا است، و كلمه ساحل به معناى لب دريا، و كناره خشكى آن است، و صنع و صنيعه به معناى احسان است.

جمله‌( فَلْيُلْقِهِ الْيَمُ‌)- دريا بايد او را بيرون افكند به صورت امر است، تا به تحقق وقوع آن اشاره كند، و مفادش اين است كه ما به دريا امر كرده‌ايم امرى تكوينى، پس اين‌


[1] سوره نحل، آيه 68.

[2] قبل از تو هيچ رسولى نفرستاديم، مگر مردانى از اهل هر ديارى كه به سويشان وحى مى‌كرديم. سوره يوسف، آيه 109.

[3] تفسير فخر رازى، ج 22، ص 52.

[4] ( 4، 5) روح المعانى، ج 16، ص 188.

[5] ( 4، 5) روح المعانى، ج 16، ص 188.

نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 14  صفحه : 207
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست