نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 14 صفحه : 18
قرينه خيلى روشن ديگرى در كلام بوده باشد. و
در كلام مورد بحث، چنين قرينهاى وجود ندارد، و هر چه را كه فرض كنيد صلاحيت براى
قرينه بودن را داشته باشد براى خلاف آن هم صلاحيت دارد، پس در آن صورت بايد گفت
زكريا (ع) دعائى مهمل كرده، و آنچه را كه به قصد اولى مقصودش بوده معين نكرده، و
مشغول جزئيات ديگر شده، و همين خود كافى است كه كلام را از درجه اعتبار ساقط كند.
[استجابت دعاى زكريا 7 و بشارت دادن به او-(بِغُلامٍ اسْمُهُ يَحْيى ...)]
در اين جمله يك نكته ادبى به نام حذف و ايجاز (كوتاه گويى) به كار
رفته، و تقديرش چنين است: فاستجبنا له و ناديناه يا زكريا ...- دعايش را
مستجاب كرديم و ندايش داديم كه اى زكريا ... در سوره انبياء همين جمله حذف
شده را اظهار نموده و فرموده:
(فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ وَهَبْنا لَهُ يَحْيى)[1] و در سوره آل عمران نيز اظهار نموده و فرموده:(فَنادَتْهُ الْمَلائِكَةُ وَ هُوَ قائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمِحْرابِ أَنَّ اللَّهَ
يُبَشِّرُكَ بِيَحْيى)[2].
آيه آل عمران گواهى نمىدهد كه جمله(يا زَكَرِيَّا إِنَّا نُبَشِّرُكَ) در آيه مورد بحث وحى
و كلام خداى تعالى بوده كه ملائكه آن را به زكريا رسانده، و اين معنا در آيه بعد
كه مىفرمايد:(قالَ كَذلِكَ قالَ رَبُّكَ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ) روشنتر به نظر مىرسد.
آيه مورد بحث دلالت دارد بر اينكه خداى تعالى خودش فرزند زكريا را به
نام يحيى نام نهاده چون مىفرمايد: اسمش يحيى است و ما قبل از او احدى را
بدين نام نناميدهايم، و كسى در اين نام شريك او نيست .
و بعيد نيست مقصود از كلمه سمى همنان نباشد بلكه مثل و
مانند باشد، هم چنان كه در آيه(فَاعْبُدْهُ وَ
اصْطَبِرْ لِعِبادَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِيًّا)[3]
چنين مىباشد. شاهدش هم اين است كه اوصافى كه خداى تعالى در كلامش براى يحيى شمرده
اوصافى است كه در هيچ پيغمبرى قبل از او نظيرش نيست، مثل دارا شدن حكم را در
كودكى(وَ آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا) (در سوره مورد بحث) و سيادت و ترك ازدواج و(سَيِّداً وَ حَصُوراً)[4] و سلام كردن خدا بر او در