نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 14 صفحه : 174
بگذرى اى محمد و همچنين در روايت قمى
آمده بود كه كلمه طه در لغت طى به معناى محمد است، و بنا به روايت
اولى كلمه طه يك جمله كلاميه مىشود كه مركب شده از فعل امر از
ماده وطا- يطا و مفعولش كه ضمير مؤنث ها باشد، كه به زمين
بر مىگردد، يعنى دو پايت را بر زمين بگذار و يكى را بلند مكن و به يك پا نايست.
اشكال اين تفسير اين است كه بنا بر اين ذيل آيه با صدر آن منطبق
نمىشود، براى اينكه مفاد صدر آيه اين مىشود كه آن جناب در نمازش يك پا را بلند
مىكرده و يكى را مىگذاشته، به خاطر اينكه متورم شده بود و مىخواسته با بلند
كردنش قدرى درد آن را تسكين دهد، و بتواند به عبادت پروردگارش مشغول باشد و چيزى
او را از اين كار باز ندارد، بنا بر اين در ذيل آيه بايد مىفرمود: نماز كمتر
بخوان تا اينقدر خسته نشوى، نه اينكه بفرمايد هر دو پايت را زمين بگذار و در نتيجه
درد و تعبت بيشتر شود، و خلاصه بنا به اين روايت ميان كلمه طه و جمله(ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى) آن طور كه بايد سازگارى نيست، و شايد جمله يعنى الأرض
بقدميك از كلام راوى بوده، و خواسته روايت را نقل به معنا كند، پس معلوم
نيست عبارت خود امام چه بوده.
علاوه بر اين، اين معنا با قرائتهاى وارده كه كلمه طه
را دو حرف از حروف مقطعه دانستهاند مانند ساير حروف مقطعه اول سورهها نمىسازد.
بعضى[1] ديگر از
مفسرين كلمه طه را به يا رجل معنا كردهاند. آن گاه بعضى[2] گفتهاند كه: اين لغتى است نبطى.
بعضى[3] ديگر
گفتهاند: زبان حبشى است. بعضى[4] گفتهاند:
عبرانى. بعضى[5] ديگر آن
را سريانى و بعضى[6] لغت عكل،
و بعضى[7] عك، و
بعضى[8] لغت قريش
دانستهاند، زمخشرى احتمال داده لغت عك باشد و اصل آن يا هذا
بوده يا را در اولش قلب به طا كردهاند، و ذا
را براى تخفيف از آخرش انداختهاند، طاها شده.
بعضى ديگر گفتهاند: معنايش اى فلانى است. طائفهاى آن
را طه به ضمه طاء و سكون هاء، خواندهاند، كه گويا امر از وطا-
يطا باشد و هاى سكت را نيز در آخرش در آوردهاند.
بعضى[9] ديگر
گفتهاند: اين كلمه از اسماء خدا است. ولى هيچ يك از اين اقوال قابل اعتناء نيست،
و بحث و گفتگوى در آنها فائدهاى ندارد.