نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 14 صفحه : 173
و در تفسير قمى به سند خود از ابى بصير از
ابى جعفر و ابى عبد اللَّه (ع) روايت كرده كه هر دو امام فرمودند: رسول خدا 6
همواره وقتى به نماز مىايستاد روى انگشتان پا تكيه مىكرد، تا در نتيجه پاهايش (و
يا انگشتانش) ورم كرد، خداى تعالى براى جلوگيرى از اينكار اين آيه را فرستاد:(طه، ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى إِلَّا
تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشى) و كلمه طه به لغت
قبيله طى به معناى محمد است[1].
مؤلف: در اين معنا در كافى[2]
به سند خود از ابى بصير، از امام باقر (ع) و در احتجاج[3]
از موسى بن جعفر، از آباء گرامش، از على (ع) روايت شده و نيز در الدر المنثور از
ابن منذر و ابن مردويه و بيهقى، از ابن عباس آورده[4].
و در الدر المنثور است كه ابن مردويه از على (ع) روايت كرده كه
فرمود:
وقتى آيه(يا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ
قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا) نازل شد، همه شبها تمامى
شب را به عبادت پرداخت، تا آنجا كه پاهايش متورم شد، ناگزير يك پا را بلند مىكرد
تا خستگيش رفع شود، بار ديگر آن را به زمين مىگذاشت، پاى ديگر را بلند مىكرد تا
آنكه جبرئيل نازل شد و گفت: طه يعنى هر دو پايت را به زمين بگذار اى
محمد(ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى) و نيز اين آيه را آورد:(فَاقْرَؤُا ما
تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ)[5].
مؤلف: احتمالى كه مطابق با اعتبار است اين است كه اصل داستان و ريشه
آن همين روايت باشد كه رسول خدا 6 آن قدر بر پاهاى خود مىايستاد تا متورم
مىگرديد و ناچار يكى را بر مىداشت و ديگرى را مىگذاشت، و يا سينه كف پا و يا
انگشتان پا را به زمين مىگذاشته، چيزى كه هست در هر روايتى يك قسمتش نقل شده و هر
روايتى بعضى از داستان شان نزول را بيان مىكند، گو اينكه بعضى از اين روايات با
اين احتمال ما سازگارى ندارد.
بله دو اشكال بر اين روايت باقى مىماند:
اول اينكه: انطباق آيات با سياقى كه دارد بر قصه مذكور در روايت،
انطباقى است غير روشن.
دوم اينكه: در روايت، كلمه طه را معنا كرده بود به اينكه
پاهايت را روى زمين