نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 14 صفحه : 11
[بيان اينكه زكريا 7 از
خداوند فرزند صلبى خواسته كه از او ارث ببرد و اينكه ادعاى برخى از مفسرين كه مراد
از ارث را وراثت نبوت يا علم يا ... دانستهاند بدون قرينه و شاهد است]
اين را بدين جهت گفتيم تا فساد گفتار بعضى[1]
روشن گردد كه گفتهاند: زكريا در جمله(فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا يَرِثُنِي ...) از
خدا كسى را خواسته كه قائم مقام و وارث او باشد چه فرزند و چه غير فرزند . و
همچنين گفتار بعضى[2] ديگر كه
گفتهاند: او از فرزنددار شدن از همسرش مايوس بود، و لذا از خدا كسى را
خواست كه از او ارث ببرد و قائم مقام او شود هر چند از ساير مردم باشد .
و وجه فساد آنها اين است كه آيه سوره آل عمران صريح در اين است كه
فرزند خواسته، چون گفته است:(رَبِّ هَبْ لِي مِنْ
لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً )[3]- علاوه بر اينكه تعبير به عبارتى مانند: هب لى خود مشعر
به نوعى ملكيت است كه زكريا مالك آن شود و با ساير مردم سازگارى ندارد، چون معنا
ندارد زكريا مالك مردم بيگانه شود، و اگر منظور آن بود كه اين مفسرين پنداشتهاند
جا داشت بگويد: اجعل لى وليا- وليى برايم قرار ده هم چنان كه در آيه
75 سوره نساء فرموده:(وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ
لَدُنْكَ وَلِيًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ نَصِيراً)[4].
از اينجا اين معنا روشن مىشود كه مراد از جمله(وَلِيًّا يَرِثُنِي)
فرزند پسر است، هم چنان كه در سوره آل عمران از آن به ذريه تعبير فرموده، پس منظور
از ولى ذريهاى است كه ولى در ارث است، و بىشك متبادر به ذهن از ارث
همان ارث بردن ما ترك ميت از اموال و اسباب زندگى است، حال يا به خاطر اينكه اين
كلمه حقيقت در همان ارث مالى است، و در غير مال مجاز است، چنانچه مىگويند فلانى
علم و شجاعت و زهد و ساير صفات معنوى را از پدرش ارث برده. و يا به خاطر اين است
كه به ارث مال انصراف دارد هر چند كه در ارث صفات هم حقيقت باشد. پس به هر حال
لفظ، ظاهر در وراثت مال است ليكن با انضمامش به ولى متعين مىشود كه مراد از وارث
تنها همان فرزند است، جمله(وَ إِنِّي خِفْتُ
الْمَوالِيَ مِنْ وَرائِي) كه قبل از جمله مورد بحث
بود- به بيانى كه به زودى خواهد آمد ان شاء اللَّه- اين ظهور را تقويت مىكند.
و اما گفتار آن مفسرى[5] كه
گفته مراد از آن ارث نبوت است، و زكريا از خدا خواسته كه به او فرزندى دهد
كه نبوت را از او ارث ببرد گفتارى است كه مطلب چند سطر قبل، آن را دفع
مىكند، چون در آنجا گفتيم كه محرك و باعث زكريا به دعا آن كرامتى بود كه از