نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 13 صفحه : 493
نوشتهاند از آن جناب پرسيدهاند از موسى و
آن عالمى كه نزدش رفت كدام عالمتر بودند؟
ديگر اينكه آيا جائز است كه پيغمبرى چون موسى كه خودش حجت خدا بوده
حجتى ديگر در زمان خود او بوده باشد؟ حضرت فرموده است: موسى نزد آن عالم رفت و او
را در جزيرهاى از جزاير دريا ديدار نمود كه يا نشسته بود و يا تكيه داده بود،
موسى سلام داد، و او معناى سلام را نفهميد، چون در همه روى زمين سلام دادن معمول
نبود.
پرسيد تو كيستى؟ گفت: من موسى بن عمرانم، پرسيد تو آن موسى بن عمرانى
كه خدا با او تكلم كرده؟ گفت آرى. پرسيد چه حاجت دارى؟ گفت: آمدهام تا مرا از آن
رشدى كه تعليم داده شدهاى تعليمم دهى. گفت: من موكل بر امرى شدهام كه تو طاقت آن
را ندارى، هم چنان كه تو موظف به امرى شدهاى كه من طاقتش را ندارم،- تا آخر حديث[1].
مؤلف: اين معنا در اخبار ديگرى، هم از طرق شيعه و هم سنى روايت شده.
و در الدر المنثور است كه حاكم- وى حديث را صحيح دانسته- از ابى
روايت كرده كه رسول خدا 6 فرمود: وقتى موسى خضر را ديد مرغى آمد و منقار خود را
در آب فرو برد، خضر به موسى گفت: مىبينى كه اين مرغ با اين عمل خود چه مىگويد؟
گفت: چه مىگويد. گفت مىگويد: علم تو و علم موسى در برابر علم خدا
در مثل مانند آبى مىماند كه من با منقارم از دريا برمىدارم[2].
مؤلف: داستان اين مرغ در اغلب روايات اين داستان آمده.
و در تفسير عياشى از هشام بن سالم از ابو عبد اللَّه (ع) روايت كرده
كه فرمود: موسى عالمتر از خضر بود[3].
و در همان كتاب از ابو حمزه از امام باقر (ع) روايت شده كه فرموده:
جانشين موسى يوشع بن نون بوده و مقصود از فتى كه در قرآن
كريم آمده همو است[4].
باز در آن كتاب از عبد اللَّه بن ميمون قداح از امام صادق از پدرش
(ع) روايت آورده كه فرمود: روزى موسى در ميان جمعى از بزرگان بنى اسرائيل نشسته
بود، مردى به او گفت: من احدى را سراغ ندارم كه به خدا عالمتر از تو باشد. موسى
هم گفت: من نيز سراغ ندارم. خدا بدو وحى فرستاد كه چرا، بندهام خضر از تو به من
داناتر است. موسى تقاضا كرد تا