نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 13 صفحه : 491
اينكه آن ماهى كه با خود داشتهاند در روى
تخت سنگ زنده شده و راه خود را در دريا گرفته و ناپديد شده، اتفاق دارند. ليكن در
بسيارى از جزئيات كه زائد بر آنچه از قصه در قرآن آمده است اختلاف دارند.
يكى آن مطلبى است كه از روايت ابن بابويه و قمى به دست مىآيد كه
مجمع البحرين در سرزمين شامات و فلسطين واقع بوده، به قرينه اينكه در روايت، اين
دو بزرگوار آن قريهاى كه در كنار آن ديوار ساختند ناصره ناميده شده كه نصارى
منسوب به آنند و ناصره در اين سرزمين است. ولى در بعضى از روايات، مجمع البحرين را
اراضى آذربايجان دانسته. اين معنا را الدر المنثور هم از سدى نقل كرده كه گفته
است: آن دو بحر عبارت بوده از كر و رس كه در دريا
مىريختند و قريه نامبرده در داستان باجروان ناميده مىشده كه مردمش
بسيار لئيم و پست بودهاند. و از ابى روايت شده كه آن قريه افريقيه
بوده و از قرظى نقل شده كه گفته است طنجه بوده. و از قتاده نقل شده كه
مجمع البحرين محل تلاقى درياى روم و درياى فارس است[1].
اختلاف ديگرى كه وجود دارد در باره آن ماهى است. در بعضى[2] آمده كه ماهى بريان بوده. و در
بيشتر روايات[3] آمده كه
ماهى شور بوده، و در مرسله قمى[4] و در
روايات[5] مسلم و
بخارى و نسايى و ترمذى و ديگران آمده كه نزد تخته سنگ چشمه حيات بوده. حتى در
روايت مسلم و غير او آمده كه آن آب، آب حيات بوده كه هر كس از آن بخورد هميشه زنده
مىماند و هيچ مرده بى جانى به آن نزديك نمىشود مگر آنكه زنده مىگردد، به همين
جهت بوده كه وقتى موسى و رفيقش نزديك آن آب نشستند ماهى زنده شد ... و در غير اين
روايت آمده: رفيق موسى از آن آب وضو گرفت، از آب وضويش يك قطره به آن ماهى چكيد و
زندهاش كرد. و در ديگرى آمده كه يوشع از آن آب خورد در حالى كه حق خوردن نداشت پس
خضر چون او را با موسى بديد به جرم اينكه از آن آب نوشيده او را در يك كشتى بست و
رهايش كرد او در نتيجه در ميان امواج دريا سرگردان هست تا قيامت قيام كند.
و در بعضى ديگر آمده: نزديك صخره، چشمه حيات بوده، همان چشمهاى كه
خود