نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 13 صفحه : 450
و وجه اينكه پندار و ظن به نبودن قيامت را
به ايشان نسبت داده اين است كه كارهايى كه مىكنند شبيه كار چنين كسانى است، يعنى
اينكه با خاطر جمع و آسوده به كلى دل به دنيا و زينت آن دادهاند، و به جاى خدا
غير خدا را معبود خود كردهاند، اين عمل عمل كسى است كه مىپندارد الى الابد باقى
است، و هرگز به سوى خدا بازگشتى ندارد.
پس اين ظن، ظن درونى نيست، بلكه ظن حالى و عملى است، به اين معنا كه
وضع اينان و حال و عملشان وضع و حال و عمل كسى است كه در دل چنين پندارى دارد.
ممكن هم هست كنايه از بىاعتنايىشان به خدا و به تهديدهاى او باشد، نظير آيه(وَ لكِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ اللَّهَ لا يَعْلَمُ كَثِيراً
مِمَّا تَعْمَلُونَ)[1] كه ظن در آن كنايه از بى اعتنايى است.
احتمال هم دارد كه جمله(بَلْ زَعَمْتُمْ
أَلَّنْ نَجْعَلَ لَكُمْ مَوْعِداً) اعراضى باشد از
اعتذار تقديرى آنان از جهل و امثال آن، گويا در تقدير عذرخواهى كردهاند به اينكه
ما نمىدانستيم، در جوابشان مىفرمايد: چنين نيست، بلكه آنچه كرديد از اين جهت بود
كه پنداشتيد كه ...- و خدا داناتر است.
(وُضِعَ الْكِتابُ) به
معناى نصب آن است تا بر طبقش حكم كنند. و كلمه مشفقين مشتق از
شفقت است، و اصل شفقت رقت است. راغب در مفردات مىگويد: اشفاق عنايت آميخته
با ترس را گويند، چون مشفق كسى را گويند كه نسبت به مشفق عليه محبت و علاقه دارد،
و از آثار سوء عملش نسبت به جانش مىترسد، و اين محبت آميخته با ترس اشفاق است، و
در آيه(وَ هُمْ مِنَ السَّاعَةِ مُشْفِقُونَ) به همين معنا است، و چون با كلمه من متعدى شود معناى
ترس در آن روشنتر مىشود، مانند آيه مورد بحث و آيه(مُشْفِقُونَ مِنْها) و چون با كلمه
فى متعدى گردد معناى عنايت در آن روشنتر مىگردد، مانند آيه(إِنَّا كُنَّا قَبْلُ فِي أَهْلِنا مُشْفِقِينَ)[2].
كلمه ويل به معناى هلاكت است، و- به طورى كه گفته شده-
اينكه در هنگام مصيبت ويل را يا ويلاه ندا مىكنند و يا
مىگويند يا ويلتاه از اين باب است كه به طور كنايه برسانند كه مصيبت
وارده آن قدر سخت است كه از هلاكت دشوارتر است، لذا در برابر آن ويل
را مىخواهد و صدا مىزند، و از آن استغاثه مىكند كه او وى را از مصيبت
[1] و ليكن پنداشتيد كه خدا بسيارى از كارهايى را كه مىكنيد
نمىداند. سوره حم سجده، آيه 22.