نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 13 صفحه : 429
(وَ كانَ لَهُ ثَمَرٌ)
اين باشد كه نه تنها درختان به حد ميوهدار شدن رسيده بودند، بلكه نظير تابستان
بالفعل هم ميوه بر درختان وجود داشت. اين وجه وجه روبراه و بىدردسرى است.
[فخر فروشى و تكبر مرد توانگر و ثروتمند غافل از مالكيت مطلقه
خداوند، در برابر رفيق مؤمن خود]
محاورة به معناى مخاطبه و رو در روى يكديگر گفت و شنود
كردن است. و كلمه نفر به معناى اشخاصى است كه به نوعى ملازم با كسى
باشند، و اگر نفرشان ناميدهاند، چون اگر آن شخص كوچ كند اينها نيز مىكنند (چون
كلمه نفر به معناى كوچ كردن است) و به همين جهت بعضى[1] از مفسرين كلمه مذكور را در آيه به
معناى خدم و اولاد گرفتهاند بعضى[2] ديگر به
قوم و عشيره معنا كردهاند. ولى معناى اولى با مطلبى كه خداى تعالى از رفيق صاحب
باغ حكايت مىكند كه گفت:(إِنْ تَرَنِ
أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً)
سازگارتر است، چون در اينجا در قبال مال به جاى نفر، اولاد را ذكر كرده، و معنايش
اين مىشود كه: آن شخص كه برايش باغها قرار داديم به رفيقش در حالى كه با او گفتگو
و بحث مىكرد گفت: من از تو مال بيشترى دارم، و عزتم از نظر نفرات يعنى
اولاد و خدم از عزت تو بيشتر است .
و اين سخن خود حكايت از پندارى مىكند كه او داشته و با داشتن آن از
حق منحرف گشته، چون گويا خود را در آنچه خدا روزيش كرده- از مال و اولاد- مطلق
التصرف ديده كه احدى در آنچه از او اراده كند نمىتواند مزاحمش شود، در نتيجه
معتقد شده كه به راستى مالك آنها است، و اين پندار تا اينجايش عيبى ندارد، و ليكن
او در اثر قوت اين پندار فراموش كرده كه خدا اين املاك را به وى تمليك كرده است، و
الآن باز هم مالك حقيقى همو است، و اگر خداى تعالى از زينت زندگى دنيا كه فتنه و
آزمايشى مهم است به كسى مىدهد، براى همين است كه افراد خبيث از افراد طيب جدا
شوند. آرى اين خداى سبحان است كه ميان آدمى و زينت زندگى دنيا اين جذبه و كشش را
قرار داده تا او را امتحان كند، و آن بى چاره خيال مىكند كه با داشتن اين زينتها
حاجتى به خدا نداشته منقطع از خدا و مستقل به نفس است، و هر چه اثر و خاصيت هست،
در همين زينتهاى دنيوى و اسباب ظاهرى است كه برايش مسخر شده.
در نتيجه خداى سبحان را از ياد برده به اسباب ظاهرى ركون و اعتماد
مىكند، و اين خود همان شركى است كه از آن نهى شده. از سوى ديگر وقتى متوجه خودش
مىشود كه