نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 13 صفحه : 296
كه خداوند نيز مانند ما داراى جوفى و بدنى و
روحى دميده در بدن است.
و در همان كتاب از ابى بصير از يكى از آن دو بزرگوار روايت كرده كه
در پاسخ ابى بصير از آيه:(وَ يَسْئَلُونَكَ
عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي)
فرموده: همان است كه در همه جنبندگان هست، ابا بصير مىگويد پرسيدم: آن چيست؟
فرمود از عالم ملكوت و از قدرت است[1].
مؤلف: اين روايات مؤيد آن بيانى است كه ما براى آيه نموده گفتيم: آن
روحى كه از حقيقتش پرسش شده حقيقتى وسيع و داراى مراتبى مختلف است و نيز از ظاهر
روايت آخرى بر مىآيد كه روح حيوانى نيز مجرد و از ملكوت است.
[روايتى متضمن گفتگوى قريش با پيامبر 6 و
پيشنهادات آنان به او در ذيل آيه:(وَ قالُوا لَنْ
نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى ...)]
و در الدر المنثور است كه ابن جرير و ابن اسحاق و ابن منذر و ابن ابى
حاتم از ابن عباس روايت كردهاند كه گفت روزى عتبه و شيبه دو پسر ربيعه و ابو
سفيان پسر حرب و مردى از قبيله بنى عبد الدار و ابا البخترى برادر بنى اسد و اسود
بن مطلب و ربيعة بن اسود[2] و وليد بن
مغيره و ابو جهل بن هشام و عبد اللَّه بن ابى امية و امية بن خلف و عاص بن وائل و
نبيه و منبه سهمى دو پسر حجاج بعد از غروب آفتاب پشت خانه كعبه اجتماع نموده به
اصطلاح شورايى تشكيل دادند و در باره رسول خدا 6 به بحث پرداخته سرانجام چنين
رأى دادند كه شخصى را نزد آن جناب بفرستند و او را دعوت نموده با وى گفتگو و
مخاصمه كنند، و عذرى برايش باقى نگذارند.
و همين كار را كردند، شخصى را نزد آن جناب فرستادند كه اشراف قوم تو
براى گفتگوى با تو يك جا جمع شده منتظر شمايند، رسول خدا 6 به گمان اينكه دشمنان
در رفتار خصمانه خود تجديد نظر كردهاند و مىخواهند به اسلام بگروند به شتاب نزد
ايشان آمد، چون به ارشاد آنان بسيار حريص و علاقمند بود و از دشمنى و گمراهى ايشان
بسيار ناراحت و نگران بود.
حضار جلسه گفتند: اى محمد ما تو را خواستيم تا عذرى و بهانهاى براى
تو باقى نگذاريم، و ما به خدا قسم هيچ مرد عربى را سراغ نداريم كه با قوم خود
رفتارى چون رفتار تو كرده باشد، آرى تو پدران قوم خود را بدگويى كردى، و دين ايشان
را نكوهيده و آراى آنها را سفيهانه خواندى و خدايان را بد گفتى، پيوند اجتماع را
گسستى، و خلاصه هيچ كار زشتى