نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 13 صفحه : 212
مىخواندند، پس گفتن مگر خدا
قهرا استثناء منقطع خواهد بود.
و معناى اينكه فرمود:(فَلَمَّا
نَجَّاكُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ)
اين است كه وقتى شما را از غرق شدن نجات داده گرفتارى و بيچارگيشان را برطرف نمود،
و شما را بار ديگر به خشكى رسانيد، دوباره از او و از دعاى او اعراض كرديد، و اين
خود دلالت دارد بر اينكه ياد خداى تعالى هيچ وقت از دل آدمى بيرون نمىرود، و در
هيچ حالى مغفول نيست، و اگر دعا مىكند ذات و فطرت او وادارش مىكند كه در ضراء و
سراء در شدت و در رخاء او را بخواند، زيرا اگر بعضى از او اعراض مىكنند لا بد او
هست، و گرنه اگر چنين چيزى در ذات و فطرت آدمى وجود نداشت ديگر اعراض معنا نداشت،
پس معناى اينكه آيه مورد بحث مىفرمايد:
انسان خداى را در بيچارگيهايش مىخواند ولى در خوشحالىها از او
اعراض مىكند در معناى اين است كه انسان هميشه به وسيله فطرتش به سوى خدا هدايت
مىشود.
(وَ كانَ الْإِنْسانُ كَفُوراً)-
يعنى كفران نعمت عادت انسان است، و از اين جهت است كه داراى طبيعت انسانى است كه
همه سر و كارش با اسباب مادى و طبيعى است، و در اثر عادت و خو كردن با اسباب مادى
و طبيعى مسبب الاسباب را فراموش مىكند، با اينكه در هر آنى در نعمتهاى او غوطهور
است.
و اگر كلام را با اينچنين ذيلى ختم نمود براى اين بود كه بفهماند
اعراض آدمى از ياد خدا در غير حال بيچارگى امرى غريزى فطرى نيست، چون اگر فراموشى
خدا فطرى بود خود دليل بر نفى ربوبيت او مىشد، بلكه امرى عادى است و عادت زشتى
است از انسان كه او را به كفران نعمت وا مىدارد.
و در آيه، دليلى هم بر توحيد ربوبيت خداى تعالى هست، و حاصلش اين است
كه اگر آدمى در حادثهاى كارش به جايى برسد كه از هر سببى از اسباب ظاهرى جهان
منقطع و مايوس شود اصل سبب منقطع نمىشود، و اميد نجاتش به كلى نااميد نمىگردد،
بلكه هنوز اميد نجات داشته و به سببى كه تواناى بر امورى باشد كه هيچ سببى قادر بر
آن نيست اميدوار است.
و اگر در واقع چنين سببى كه ما فوق همه اسباب عالم و مسبب همه آنها
يعنى خداى سبحان وجود نمىداشت چرا بايستى در دل آدمى و در فطرت او چنين ارتباط و
تعلقى يافت شود؟ پس وجود چنين تعلقى خود حجتى است بر مساله اثبات صانع كه اگر
اشتغال به زخارف زندگى دنيا و دلبستگى و انس با اسباب مادى و ظاهرى نبود هرگز از
ياد او غافل
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 13 صفحه : 212