نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 12 صفحه : 401
[حكايت دختركى
مشركين و نكوهش آن]
و معناى آيه
اين است كه: وقتى براى ايشان خبر مىآوردند كه دختردار شديد از خشم سياه مىشدند،
و از بدى خبرى كه آورده شده و از فشار افكار عمومى كه آن را بد مىپنداشتند پنهان
گشته، به فكر فرو مىرفتند كه آيا نگاهش بدارند و ذلت و خوارى دختر دارى را تحمل
كنند و يا زنده زنده در خاك پنهانش سازند، هم چنان كه عادت همهشان در باره دختران
متولد شده اين بود، و بطورى كه گفتهاند: قبل از اينكه همسرشان بزايد، چالهاى
مىكندند و آماده مىساختند، همين كه مىفهميدند فرزندشان دختر است در آن چاله
انداخته خاك به رويش مىريختند، تا زير خاك جان بدهد، و اين عمل را از ترس فقر،
نسبت به دختران مرتكب مىشدند، كه مبادا در اثر ندارى، كسى كه كفو آنان نيست به
ايشان طمع كند.
اولين بارى
كه اين رسم غلط عملى شد، در واقعه جنگ بنى تميم با كسراى ايران بود كه در آن جنگ
عدهاى از زنان قبيله، اسير لشكر كسرى شدند و آنان را به اسيرى به دربار كسرى
بردند، در آنجا دختران را به عنوان كنيز نگاه داشتند و پس از مدتى كه ميان دو طرف
صلح بر قرار شد بنى تميم اسيران خود را مطالبه كردند، دربار كسرى آنان را مخير كرد
كه مىخواهند به قبيله خود روند و اگر نه در دربار بمانند، عدهاى از دختران از
رفتن به قبيله خويش خوددارى نمودند، مردان قبيله غضبناك شده تصميم گرفتند از اين
پس اگر دختردار شدند زنده زنده دفنشان كنند، و همين كار را كردند، قبايل ديگر نيز
از آنها ياد گرفته، كم كم اين جريان در همه جا منتشر شد، و دختركشى باب گرديد.
مقصود از حكم
در جمله(أَلا ساءَ ما يَحْكُمُونَ) همان حكمى بود كه
مىگفتند:
دختران، مال
خدا و پسران مال خود ما، نه اينكه در واقع پسران را عزيز و دختران را خوار پنداشته
باشند، بلكه معناى حكم مذكورشان اين بود كه هر چه به عقيده خودشان دوست نمىدارند
مال خدا، و هر چه دوست مىدارند مال خودشان باشد.
بعضى[1] گفتهاند: مراد از حكم، حكم به
وجوب دختركشى، و لزوم آن است و استدلالشان اين است كه در نگهدارى دختران، خوارى و
آبروريزى است. و ليكن وجه اول با آيه بعدى موافقتر است.