نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 12 صفحه : 375
مستحضر است، يك مرتبه
هم ذكر گفته مىشود و از آن حضور مطلب در قلب و يا در زبان اراده مىشود، و بهمين
جهت است كه بعضى گفتهاند: ذكر دو جور است، ذكر به قلب و ذكر به زبان، و هر يك از
اين دو جور خود دو نوعند، يكى بعد از فراموشى كه در فارسى به آن به ياد آوردن
مىگويند، و يكى هم بدون سابقه فراموشى كه در حقيقت ادامه حفظ است[1].
و ظاهرا اصل
در اين كلمه، ذكر قلبى است، و اگر لفظ را هم ذكر گفتهاند به اعتبار اين است كه
لفظ معنا را بر دل القاء مىكند و به همين اعتبار در قرآن كريم هم استعمال شده،
چيزى كه هست در عرف قرآن اگر اين كلمه مقيد به قيدى نشد معنايش ياد خداست.
و بهمين
عنايت است كه قرآن كريم، وحى نبوت و كتابهاى فرستاده شده بر انبياء را ذكر خوانده
است و آياتى كه شاهد بر اين معنا است بسيار است و حاجتى به ايراد آنها در اينجا
نيست، البته در آيه بعدى مورد بحث، قرآن كريم را هم ذكر خوانده است.
[مراد از
اهل ذكر در(فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ) و اينكه مخاطبين
اين خطاب كيانند]
پس قرآن كريم
ذكر است، هم چنان كه كتاب نوح و صحف ابراهيم و تورات موسى
و زبور داوود و انجيل عيسى (ع) كه همه كتابهاى آسمانيند
نيز ذكرند، و بعضى از اهل اين كتابها آنها كه اين كتابها براى ايشان نازل شده و
گروندگان به اين كتابها اهل ذكرند.
و چون اهل و
متخصص هر چيزى نسبت به آن چيز عارفتر و بيناتر و به اخبار آن داناترند پس كسانى
كه مىخواهند نسبت به آن چيز اطلاع بدست آورند لازم است به اهل آن مراجعه كنند، و
اهل كتابهاى آسمانى همان دانشمندانى هستند كه تخصصشان در علم آن كتاب و عمل به
شرايع آن است آنها اهل خبره و عاملين به آن علمند، اخبار انبياء را مىدانند، پس
ديگران بايد به آنان مراجعه نمايند.
ليكن مشركين
كه در آيه شريفه(فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ) مورد خطاب هستند از
آنجايى كه نمىخواستند تسليم گفتههاى رسول خدا 6 و نبوت او شده تصديقش كنند، و
قرآن را مسخره مىكردند، هم چنان كه خود قرآن حكايت مىكند كه(قالُوا يا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ)[2] لذا نمىتوانند مورد
خطاب در جمله