[چند روايت
در باره علنى شدن دعوت پيامبر 6 و نيز در باره پنج تن مستهزءين آن حضرت و در ذيل
آيه:(وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ)]
و در معانى
الاخبار به سند خود از عبد اللَّه بن على حلبى روايت كرده كه گفت:
من از امام
صادق (ع) شنيدم كه مىفرمود: رسول خدا 6 بعد از آنكه وحى الهى شروع شد سيزده سال
در مكه ماند، در سه سال اولش مخفيانه دعوت مىكرد و از ترس، اظهار نمىنمود، تا
آنكه خداى عز و جل با فرستادن(فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ) مامورش
فرمود تا علنى دعوت بفرمايد و از آن روز دعوت علنى شروع شد[2]
و در الدر المنثور است كه: ابن جرير از ابى عبيده نقل كرده كه گفت: عبد اللَّه بن
مسعود گفت: دائم رسول خدا 6 پنهانى دعوت مىنمود، تا آنكه آيه(فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ) نازل شد با ياران خود از مخفىگاهش بيرون
گشته دعوت خود را علنى نمود[3].
و در تفسير
عياشى از محمد بن على حلبى از ابى عبد اللَّه امام صادق (ع) روايت كرده كه فرمود:
رسول خدا 6 در مكه سالها پنهانى دعوت مىكرد، و تنها على و خديجه به او ايمان
آورده بودند، آن گاه خداى سبحان مامورش كرد تا دعوت خود را علنى سازد، پس رسول خدا
6 آشكار شده و در قبائل عرب خود را عرضه مىكرد و به هر قبيله كه مىرفت
مىگفتند: دروغگو، از نزد ما بيرون شو، (و بر ما طمع مبند)[4].
و در تفسير
عياشى از ابان بن عثمان احمر روايت كرده كه او بدون ذكر سند گفته است: آنهايى كه
رسول خدا 6 را استهزاء مىكردند، پنج نفر از قريش بودند 1- وليد بن مغيره مخزومى
2- عاص بن وائل سهمى 3- حارث بن حنظله (و در بعضى نسخ حارث بن طلاطله) 4- اسود بن
عبد يغوث بن وهب زهرى 5- اسود بن مطلب بن اسد، و چون خداى عز و جل وعده داد
كه: ما مستهزءين را از تو كفايت مىكنيم رسول خدا 6 يقين كرد كه خدا
خوارشان كرده و چيزى نگذشت كه خدا همهشان را به بدترين مرگى كشت[5].