نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 12 صفحه : 107
(و خلاصه از تحت سلطه
خدا بيرون رفته) و خود او هم قادر بر تغيير آن نيست، و يا مشيتش بر تغيير آن تعلق
نمىگيرد، (و العياذ باللَّه خدا در باره آن دستبند به دست خود زده است) و اين
خطاى بزرگى است. بلكه هر گيرنده فيضى بعد از گرفتن فيض، باز هم به خداى مفيض محتاج
است و احتياجش بعد از فيض عين آن احتياجى است كه قبل از فيض داشت، هم چنان كه ملك
نسبت به آن فيض بعد از افاضه هم باقى است، و مالكيتش نسبت به آن بعد از دادن آن،
عين آن مالكيتى است كه قبل از دادن و افاضه داشت، بدون اينكه ذرهاى فرق كرده
باشد، و قدرت و خواست خداى تعالى در باره آن هميشه على السويه است، هر چند كه بعد
از افاضه و قضاء حتم، داده خود را پس نگيرد. بنا بر اين، درخواست بنده مستفيض و
سؤال او، اثر و خاصيت احتياج ذاتى او است، نه اثر نداشتن، تا بگويى با داشتن، ديگر
سؤال معنا ندارد- دقت فرمائيد- ما در اين معنا مكرر پيرامون اين مساله بحثهاى
مفصلى كردهايم. و اما اينكه بعضى از ايشان در پاسخ از اشكال گفتهاند: ابراهيم
شكسته نفسى كرده، در جوابشان مىگوييم: شكسته نفسى در غير ضروريات عيبى ندارد، و
اما در مسائل ضرورى درست نيست، و مثل اين ميماند كه كسى از باب شكسته نفسى بگويد
من انسان نيستم، و مقصودش هم اين نباشد كه من انسان كامل نيستم، بلكه اين باشد كه
من اصلا از افراد اين نوع و اين ماهيت نيستم، و اين دروغ است، و به نظر آقايان كه
عصمت را براى انبياء از امور ضرورى مىدانند درخواستش همين حكم را دارد.
و اما پاسخ
سوم و اينكه منظور از درخواست مزبور مصونيت از شرك خفى بوده، در جوابش مىگوييم
شرك خفى به معناى ركون و توجه به غير خداست كه خود داراى مراتبى است، و شديدترين
مراتب آن شرك جلى كه ضلالت است، نه بقيه مراتب آن.
و ما
مىبينيم ابراهيم (ع) درخواست خود را چنين تعليل نموده كه انهن اضللن ...-
اين بتها بسيارى از مردم را گمراه كردهاند ... از اينجا مىفهميم كه در
خواستش مصونيت از شرك جلى و همان شركى بوده كه بسيارى از مردم به خاطر آن گمراه
شدهاند، نه شرك خفى و صرف ركون و توجه به غير خدا. مگر اينكه كسى ادعا كند كه
مقصود از اصنام تنها بتها نيست، بلكه هر چيزيست كه جز خدا مورد توجه انسان قرار
گيرد.
و مقصود از
عبادت هم پرستش نيست، بلكه صرف توجه و التفات است، كه اين هم ادعايى است بى دليل.
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 12 صفحه : 107