نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 11 صفحه : 392
جستجوى علت آن پر
مىزند.
پس اينكه
فرمود:(رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها) و آسمانها
را وصف كرد به اينكه پايهاى كه شما ببينيد ندارند، مقصودش اين نبوده كه آسمانها
اصلا پايه ندارند، و در نتيجه وصف ترونها وصفى توضيحى بوده و مفهوم
نداشته باشد، (و نتوان نتيجه گرفت كه پس پايههاى نديدنى دارد).
و نيز مقصودش
اين نبوده كه پايههاى محسوس ندارند، تا بنا بر اين در تقدير معنايش اين شود: حال
كه پايه ندارند پس خدا آنها را بدون وساطت سببى سر پا نگهداشته است، و اگر پايه
مىداشتند مثل ساير چيزهايى كه پايه دارند آن پايهها نمىگذاشت بيفتند، و ديگر احتياجى
به خداى سبحان نداشتند.
آرى معناى
آيه شريفه اين نيست، هم چنان كه اوهام عاميانه همين را مىپندارد كه تنها چيزهاى
استثنايى را كه علل و اسباب آنها معلوم نيست به خدا نسبت مىدهند مانند امور
آسمانى و حوادث جوى و روح و امثال آن.
زيرا كلام
خداى تعالى صريح در اين است كه: اولا هر چيزى كه اسم چيز بر آن اطلاق شود جز خداى
تعالى، همه مخلوق خدا است، و هيچ خلق و امرى خالى و بدون استناد به خدا نيست، هم
چنان كه فرمود:(اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ)[1] و نيز فرمود:(أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ)[2].
و ثانيا
تصريح مىكند بر اينكه سنت اسباب در تمامى اجزاى عالم جريان دارد، و خدا بر صراط
مستقيم است (كه همان صراط عليت و سببيت است).
و با اين
حال، ديگر معنا ندارد كه اين سنت در بعضى از امور جريان داشته باشد اما در امورى
كه به نظر ما استثنايى هستند جريان نداشته باشد و در نتيجه پارهاى از حوادث از
قبيل حوادث زمينى را با واسطه اسبابش به خدا نسبت دهيم و بعضى ديگر (استثنائيات
خلقت) را بدون واسطه و سبب مستند به او كنيم.
بنا بر اين
اگر مثلا سقفى را ديديم كه روى پايه خود ايستاده بايد بگوييم به اذن خدا و با
وساطت اين سبب خاص ايستاده، و اگر جرمى آسمانى را ببينيم كه بدون ستون ايستاده باز
هم بايد بگوييم كه به اذن خدا و با وساطت اسبابى مخصوص به خود، مانند طبيعت خاص يا
جاذبه عمومى ايستاده.