نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 11 صفحه : 326
خود بگوئيد جزايش
چيست؟ گفتند جزايش خود آن كسى است كه از بارش پيدا شود.
امام (ع) آن
گاه مىفرمود: قبل از خرجين بنيامين شروع كردند به جستجوى خرجينهاى ساير برادران،
و در آخر از خرجين بنيامين بيرونش آوردند، برادران وقتى چنين ديدند، گفتند: اين
پسر قبلا هم برادرى داشت كه مانند خودش دزدى كرده بود. يوسف گفت:
اينك از
شهرهاى ما بيرون شويد، گفتند: اى عزيز اين پسر پدر پير و سالخوردهاى دارد و از ما
ميثاقهاى خدايى گرفته كه او را به سلامت برايش برگردانيم، يكى از ما را بجاى او
بازداشت كن و او را آزاد ساز كه اگر چنين كنى ما تو را از نيكوكاران مىبينيم. گفت
العياذ باللَّه كه ما كسى را بجاى آن كس كه متاعمان را در بارش يافتهايم دستگير
نماييم. بناچار بزرگتر ايشان گفت: من كه از اينجا تكان نمىخورم، در همين مصر
ميمانم تا آنكه يا پدرم اجازه برگشتن دهد، و يا خدا در كارم حكم كند برادران
ناگزير به كنعان بازگشته در پاسخ يعقوب كه پرسيد بنيامين چه شد؟ گفتند: او مرتكب
سرقت شد و پادشاه مصر او را به جرم سرقتش گرفت و نزد خود نگهداشت، و اگر قول ما را
باور ندارى از اهل مصر و از كاروانيانى كه با ما بودند بپرس و تحقيق كن تا جريان
را برايت بگويند. يعقوب گفت: انا للَّه و انا اليه راجعون و شروع كرد
به شدت اشك ريختن، و آن قدر اندوهش زياد شد كه پشتش خميده گشت.[1]
و در همان تفسير از ابى حمزه ثمالى از امام ابى جعفر (ع) روايت كرده كه گفت: از
امام شنيدم كه مىفرمود: صواع ملك ، عبارت از طاسى بوده كه با آن آب
مىنوشيده[2].
مؤلف: در
بعضى روايات ديگر آمده كه قدحى از طلا بوده كه يوسف با آن گندم را پيمانه مىكرد.
و نيز در
همان كتاب از ابى بصير از امام ابى جعفر (ع)- و در نسخهاى ديگر از امام صادق (ع)-
روايت كرده كه گفت: شخصى به آن جناب عرض كرد- و من نزد او حاضر بودم- سالم بن حفصه
از شما روايت كرده كه شما حرف را طورى مىزنى كه هفتاد پهلو دارد، و به آسانى
مىتوانى راه گريز را از گفته خود پيدا كنى، حضرت فرمود: سالم از من چه مىخواهد؟
آيا او مىخواهد كه من ملائكه را برايش بياورم، اگر اين را مىخواهد كه بايد بداند
به