responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 11  صفحه : 322

بدرستى كه خداوند به متصدقين پاداش مى‌دهد، و اين در حقيقت، هم تحريك بود و هم دعا.

پس معناى آيه چنين مى‌شود:(يا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ) هان اى عزيز! ما و خاندان ما را فقر و ندارى از پاى درآورده و جئنا اينك نزد تو آمديم‌(بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ) با بضاعتى اندك كه وافى به آنچه از طعام احتياج داريم نيست، چيزى كه هست اين بضاعت اندك نهايت درجه توانايى ما است،(فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنا)، پس تو به قدرت ما نگاه مكن، و از طعامى كه مورد حاجت ما است كم نگذار، بر ما تصدق كن و برادر ما را آزاد ساز، ممكن هم هست جمله اخير مربوط بهر دو حاجت باشد (إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ‌) خيرا- خدا به تصدق دهندگان جزاى خير مى‌دهد.

برادران، كلام خود را با جمله‌(يا أَيُّهَا الْعَزِيزُ) آغاز، و با جمله‌اى كه در معناى دعا است ختم نمودند، در بين اين دو جمله تهى دستى و اعتراف به كمى بضاعت و درخواست تصدق را ذكر كردند، و اين نحو سؤال از دشوارترين و ناگوارترين سؤالات است، موقف هم موقف كسانى است كه با نداشتن استحقاق و با سوء سابقه استرحام مى‌كنند و خود جمعيتى هستند كه در برابر عزيز صف كشيده‌اند.

[اينك كه وعده الهى تحقق يافته، يوسف 7 خود را معرفى مى‌نمايد]

اينجا بود كه كلمه الهى و وعده او كه بزودى يوسف و برادرش را بلند و ساير فرزندان يعقوب را بخاطر ظلمشان خوار مى‌كند تمام شد، و بهمين جهت يوسف بدون درنگ در پاسخ‌شان گفت: هيچ يادتان هست كه با يوسف و برادرش چه كرديد؟ و با اين عبارت خود را معرفى كرد، و اگر بخاطر آن وعده الهى نبود ممكن بود خيلى جلوتر از اين بوسيله نامه و يا پيغام، پدر و برادران را از جايگاه خود خبر دهد و به ايشان خبر دهد كه من در مصر هستم، و ليكن در همه اين مدت كه مدت كمى هم نبود چنين كارى را نكرد، چون خداى سبحان خواسته بود روزى برادران حسود او را در برابر او و برادر محسودش در موقف ذلت و مسكنت قرار داده و او را در برابر ايشان بر سرير سلطنت و اريكه قدرت قرار دهد.

(قالَ هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِيُوسُفَ وَ أَخِيهِ إِذْ أَنْتُمْ جاهِلُونَ).

يوسف برادران را به خطابى مخاطب ساخت كه معمولا يك فرد مجرم و خطاكار را با آن مخاطب مى‌سازند و با اينكه مى‌دانند مخاطب چه كرده مى‌گويند: هيچ مى‌دانى؟ و يا هيچ يادت هست؟ و يا هيچ مى‌فهمى كه چه كردى؟ و امثال اينها، چيزى كه هست يوسف (ع) دنبال اين خطاب، جمله‌اى را آورد كه بوسيله آن راه عذرى به مخاطب ياد دهد و به او تلقين كند كه در جوابش چه بگويد، و به چه عذرى متعذر شود، و آن اين بود كه گفت:(إِذْ أَنْتُمْ جاهِلُونَ).

نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 11  صفحه : 322
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست