نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 11 صفحه : 296
مكانى را محصور و
محفوظ مىكند حايط مىگويند، و خدا را از اين جهت محيط به كل شىء مىگويند كه بر
هر چيز مسلط و آن را از هر جهت حافظ است، و هيچ موجودى و هيچ جزئى از موجودات از
تحت قدرت او بيرون نيست، و وقتى گفته مىشود: فلانى را بلا و مصيبت احاطه كرده و
معنايش اين است كه بطورى به وى روى آورده كه تمامى درهاى نجات را برويش بسته است،
و ديگر گريزگاهى ندارد، و نيز از همين باب است كه مىگويند: فلان احيط
به يعنى فلانى هلاك و يا فاسد شد و يا درهاى نجات و خلاصى به رويش بسته
گرديد، خداى تعالى هم فرموده:(وَ أُحِيطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ عَلى ما أَنْفَقَ
فِيها)[1] و نيز فرموده:( وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِيطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ
مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ)[2]()
و بهمين معنا است جمله مورد بحث:(إِلَّا أَنْ يُحاطَ بِكُمْ) يعنى
مگر آنكه دچار آن چنان گرفتارى شويد كه به كلى قدرت و استطاعت را از شما سلب كند،
و ديگر نتوانيد فرزندم را برگردانيد.
[معناى
توسل به خدا، لغو و بى اثر دانستن اسباب و وسائط نيست]
كلمه
وكيل از وكالت است كه به معناى تسلط بر امرى است كه بازگشت آن به غير شخص
وكيل است، ولى وكيل قائم به آن امر و مباشر در آن است، توكيل كردن ديگرى هم بهمين
معنا است كه او را در كارى تسلط دهد تا او بجاى خودش آن كار را انجام دهد، و توكل
بر خدا به معناى اعتماد بر او و اطمينان به او در امرى از امور است، و توكيل خداى
تعالى و توكل بر او در امور به اين عنايت نيست كه او خالق و مالك و مدبر هر چيز
است بلكه به اين عنايت است كه خداوند اجازه داده است تا هر امرى را به مصدرش و هر
فعلى را به فاعلش نسبت دهند، و چنين نسبتى را بنحوى از تمليك، ملك ايشان كرده، و
اين مصادر در اثر و فعل، اصالت و استقلال ندارند و سبب مستقل تنها خداى سبحان است
كه بر هر سببى غالب و قاهر است.
بنا بر اين
رشد فكرى آن است كه وقتى انسان امرى را اراده مىكند و به منظور رسيدن به آن،
متوسل به اسباب عادىاى كه در دسترس اوست مىشود در عين حال چنين معتقد باشد كه
تنها سببى كه مستقل به تدبير امور است خداى سبحان است، و استقلال و اصالت را از
خودش و از اسبابى كه در طريق رسيدن به آن امر بكار بسته نفى نموده بر خدا توكل و
اعتماد كند.
پس معلوم شد
كه معناى توكل اين نيست كه انسان نسبت امور را به خودش و يا به اسباب، قطع و يا انكار
كند، بلكه معنايش اين است كه خود و اسباب را مستقل در تاثير ندانسته و معتقد
[1] ميوهاش از بين رفت و او از شدت حسرت بر آن پولهايى كه در آن
خرج كرده بود دستهايش را بهم مىماليد.
سوره كهف، آيه 42.
[2] پنداشتند كه ديگر راه نجاتى ندارند بناچار خدا را با دين
خالص خواندند. سوره يونس، آيه 22.
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 11 صفحه : 296