نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 11 صفحه : 248
من اصلا چنين خوابى
نديدهام. يوسف- بطورى كه قرآن حكايت مىكند- در جوابش فرمود: اى دوستان زندانى
من! اما يكى از شما (آزاد مىشود و) ساقى شراب براى صاحب خود خواهد شد و اما ديگرى
به دار آويخته مىشود و پرندگان از سر او مىخورند اين امرى كه در باره آن از من
نظر خواستيد قطعى و حتمى است.
آن گاه امام
صادق (ع) در تفسير(إِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ) فرمود: يوسف
(ع) در زندان به بالين بيماران مىرفت و براى محتاجان اعانه جمعآورى مىكرد و
زندانيان را گشايش خاطر مىداد، و چون آن كس كه در خواب ديده بود شراب مىگيرد
خواست از زندان بيرون شود يوسف به او گفت: مرا در نزد خدايت ياد آور و
همانطور كه خداوند فرموده شيطان ياد خدايش را از خاطرش ببرد.[1]
مؤلف: الفاظ اين روايت مضطرب است، و ظاهرش اين است كه دو رفيق زندانى يوسف زندانى
نبودند، بلكه گماشتگانى بودند از طرف پادشاه بر يوسف. و اين معنا با ظاهر آيه(وَ قالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا) و همچنين آيه(قالَ الَّذِي نَجا مِنْهُما) سازگار نيست، چون خروج ايشان را از زندان
نجات خوانده، و اگر زندانى نبودند نجات معنا نداشت.
و در تفسير
عياشى از سماعة روايت شده كه از امام معناى جمله(اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ) را پرسيده، آن جناب فرموده مقصود عزيز است.[2] و در الدر المنثور است كه ابن ابى
الدنيا در كتاب عقوبات و ابن جرير و طبرانى و ابن مردويه نيز از ابن
عباس روايت كردهاند كه گفت، رسول خدا فرمود: اگر يوسف آن حرفى را كه گفته بود
نمىگفت، آن همه در زندان باقى نمىماند، چون او فرج را از غير خداى تعالى درخواست
كرد.[3] مؤلف: و
نيز اين روايت را از ابن منذر و ابن ابى حاتم و ابن مردويه از ابى هريره از رسول
خدا 6 نقل كرده، و عبارت روايت ايشان چنين است: خدا رحمت كند يوسف را اگر نگفته
بود: مرا نزد خدايت ياد آر آن همه وقت در زندان باقى نمىماند. عكرمه
و حسن و ديگران نيز مثل آن را روايت كردهاند.[4]
و در معناى آن روايتى است كه عياشى آن را در تفسير خود از طربال و از ابن ابى