نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 11 صفحه : 245
و اين تقرير چند
اشكال دارد: يكى اينكه بدون هيچ مقيدى كلمه قهار را مقيد كرده، چون
خداى تعالى همانطور كه قاهر بر اسباب است در تاثير آنها، همچنين قاهر بر تمامى
اشياء است در ذات و صفات و آثار آنها، پس براى او نه در وجودش دومى هست، و نه در
استقلال در ذات و تاثيرش، و با يگانه بودنش در قاهريت على الاطلاق ديگر فرض ندارد
كه چيزى مستقل و بى نياز از او باشد و يا امرى مستقل از امر او باشد، و هر معبودى
كه فرض شود يا بايد در ذات و آثارش مستقل از او باشد و يا تنها در آثارش. و هر دو
فرض بطورى كه ظاهر شد محال است.
دوم اينكه در
اين تقرير فقط آيه دومى تعميم داده شده، و حال آنكه هيچ دليلى بر عموميت آن نيست،
زيرا آيه مذكور بطورى كه ملاحظه گرديد اله بودن آلهه را منوط به اذن خدا و حكم او
كرده، و اين اناطه از ظاهر آيه، يعنى جمله(ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها
مِنْ سُلْطانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ) استفاده مىشود. و
پر واضح است كه اين قسم الوهيت كه منوط به اذن خدا و حكم او باشد الوهيت شفاعت است
نه الوهيت ذاتى. و يا به عبارتى الوهيت بالغير است نه اعم از الوهيت بالذات و
بالغير هر دو.
(يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَمَّا أَحَدُكُما فَيَسْقِي رَبَّهُ خَمْراً وَ أَمَّا
الْآخَرُ فَيُصْلَبُ فَتَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْ رَأْسِهِ قُضِيَ الْأَمْرُ الَّذِي
فِيهِ تَسْتَفْتِيانِ) معناى آيه روشن است، و از قرينه مناسبت
استفاده مىشود كه جمله:(أَمَّا أَحَدُكُما ...) تاويل رؤياى
آن شخصى بوده كه گفته است:(إِنِّي أَرانِي أَعْصِرُ
خَمْراً) و جمله(وَ أَمَّا الْآخَرُ ...) تاويل رؤياى
آن ديگرى بوده است.
و اينكه
فرمود:(قُضِيَ الْأَمْرُ الَّذِي فِيهِ تَسْتَفْتِيانِ) خالى از
اشعار بر اين نكته نيست كه يكى از آن دو نفر بعد از شنيدن تاويل رؤيايش خود را
تكذيب كرد و گفت كه من چنين خوابى نديده بودم. و بعيد نيست كه آن شخص، دومى بوده
كه وقتى از يوسف شنيد كه به زودى به دار كشيده مىشود و مرغان از سرش مىخورند،
خود را تكذيب كرده. و با همين اشعار آن رواياتى كه از طرق ائمه اهل بيت (ع) رسيده
تاييد مىشود، چون در آنها چنين آمده كه دومى به يوسف گفت: من در آنچه كه برايت
تعريف كردم دروغ گفتم و چنين خوابى نديده بودم.
يوسف (ع) هم
در پاسخش گفت:(قُضِيَ الْأَمْرُ الَّذِي فِيهِ تَسْتَفْتِيانِ) يعنى تاويلى
كه از من خواستيد حتمى و قطعى شد و ديگر مفرى از آن نيست.
(وَ
قالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ فَأَنْساهُ
الشَّيْطانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ) همه
ضميرهايى كه در قال و در ظن و در لبث هست به
يوسف برمىگردد و
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 11 صفحه : 245