responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 11  صفحه : 176

يوسف هم همان قصد را كرد، و اگر برهان پروردگار خود را نديده بود هر آينه آن گناه را مرتكب شده بود.

آن گاه يوسف را به كارهايى توصيف كرده‌اند كه از مقام نبوت بسيار بعيد و ساحت مقدس صديق، از آن پاك و منزه است. و آن توصيف اين است: يوسف تصميم گرفت كه با او زنا كند، نزديك هم رفت بند زير جامه‌ها هم باز شد، و آنجايى كه يك مرد در هنگام عمل زناشويى مى‌نشيند نشست، در آن موقع برهان پروردگارش دستگيرش شده شهوتش را باطل و از هلاكتش برهانيد.

آن گاه در توصيف برهان و اينكه چه بوده حرفهاى مختلفى زده‌اند.

مثلا غزالى، در تفسيرى كه براى اين سوره نوشته مى‌گويد: در معناى اين آيه، يعنى برهان اختلاف كرده‌اند، كه مقصود از آن چيست؟ بعضى گفته‌اند: مرغى روى شانه‌اش نشست و در گوشش گفت: دست نگهدار كه اگر اين كار را بكنى از درجه انبياء ساقط خواهى شد. بعضى ديگر گفته‌اند: يعقوب را ديد كه در كنارى ايستاده انگشت به دندان مى‌گزد، و مى‌گويد: اى يوسف نمى‌بينى مرا؟ حسن بصرى گفته برهان اين بود كه ديد همسر عزيز نخست چادرى بر روى چيزى افكند، پرسيد چه مى‌كنى؟ گفت: روى بتم را مى‌پوشم كه مرا به چنين حالتى نبيند، يوسف گفت تو از يك سنگ و جماد بى‌چشم و گوش حيا مى‌كنى و من از خدايى كه مرا مى‌بيند و از پنهان و آشكارم خبر دارد حيا نكنم؟! ارباب اللسان گفته: از ضمير و سر خود صدايى شنيد كه: اى يوسف! اسم تو در ديوان انبياء نوشته شده، و تو مى‌خواهى كار سفيهان را بكنى. بعضى ديگر گفته‌اند: كف دستى ديد كه از ديوار خارج شد و بر آن نوشته بود: (وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى‌ إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَ ساءَ سَبِيلًا)- نزديك زنا نرويد كه فاحشه و راه بدى است . عده‌اى گفته‌اند: سقف خانه باز شد، و صورت زيبايى ديد كه مى‌گفت: اى رسول عصمت، نكن زيرا تو معصومى. طايفه‌اى ديگر گفته‌اند: سر خود را پايين انداخت ديد بر زمين نوشته شده: (مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً يُجْزَ بِهِ‌)- هر كه كار بدى كند به همان كيفر داده مى‌شود بعضى ديگر گفته‌اند: فرشته‌اى نزدش آمد و بال خود را به پشت او كشيد، شهوتش از نوك انگشتان پايش ريخت (و رغبتش تمام شد). بعضى ديگر گفته‌اند: خود عزيز را در حياط ديد كه صدا مى‌زند: آيا من اينجا نيستم. بعضى ديگر گفته‌اند: بين او و طرفش حجابى افتاد كه يكديگر را نمى‌ديدند. بعضى گفته‌اند: دخترى از دختران بهشت را ديد و از جمال و حسن او متحير گشته، پرسيد: از كيستى؟ گفت: از كسى هستم كه در دنيا زنا نكرده باشد. و بعضى گفته‌اند: مرغى از كنارش عبور كرد و بر او بانگ زد كه اى يوسف! عجله مكن‌

نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 11  صفحه : 176
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست