نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 11 صفحه : 158
بيان آيات [بيان
آيات مربوط به يوسف 7 در خانه عزيز مصر مراد از جمله: لما بلغ
اشده ]
اين آيات
داستان يوسف را در آن ايامى كه در خانه عزيز بود بيان مىكند كه نخست مبتلا به
محبت همسر عزيز و مراودهاش با وى و دعوتش به سوى خود شد، و سپس مبتلا شد به عشق
زنان شهر نسبت به وى، و اينكه او را به سوى خود مىخواندند، و اين خود بلاى بزرگى
بود كه در خلال آن عفت نفس و طهارت دامن او معلوم گشت و عفتش مورد تعجب همه واقع
شد، و از اين عجيبتر عشق و محبتى بود كه او نسبت به پروردگارش مىورزيد.
(وَ
لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ كَذلِكَ نَجْزِي
الْمُحْسِنِينَ) بلوغ اشد به معناى سنينى از عمر انسان است كه
در آن سنين قواى بدنى رفته رفته بيشتر مىشود و به تدريج آثار كودكى زايل مىگردد،
و اين از سال هيجدهم تا سن كهولت و پيرى است كه در آن موقع ديگر عقل آدمى پخته و
كامل است.
و ظاهرا
منظور از آن رسيدن به ابتداى سن جوانى است، نه اواسط و يا اواخر آن كه از حدود چهل
سالگى به بعد است، به دليل آيهاى كه در باره موسى (ع) فرموده:(وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً)[1] زيرا در اين آيه
كلمه(اسْتَوى) را آورد تا برساند موسى به حد وسط اشد
رسيده بود كه ما مبعوثش كرديم. و در آيه(حَتَّى إِذا بَلَغَ
أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ
نِعْمَتَكَ)[2] چون
مىخواسته برساند در اواخر بلوغ اشد خود چنين و چنان گفت كلمه چهل
سالگى را هم اضافه كرده، و اگر بلوغ اشد به معناى چهل سالگى باشد ديگر حاجت
به ذكر(بَلَغَ) و تكرار آن نبود بلكه مىفرمود: حتى
اذا بلغ اشده اربعين سنة .
پس ديگر
مجالى براى گفته بعضى از مفسرين نيست كه گفتهاند: منظور از بلوغ اشد رسيدن به سى
و يا سى و سه سالگى است. و همچنين آن مفسر ديگر كه گفته: منظور از آن رسيدن به چهل
است. علاوه بر اين، خندهآور است كه همسر عزيز در ايام جوانى يوسف عشقى به وى
نورزد تا اينكه به چهل سالگى برسد آن وقت عاشقش شود، و او را به طرف خودش بخواند.
[1] چون موسى به سن رشد رسيد و كمال يافت ما به او مقام حكم و
علم داديم. سوره قصص، آيه 14.
[2] و چون به قوت و به چهل سال رسيد گفت: پروردگارا مرا ملهم كن
تا نعمت تو را سپاس گويم.
سوره احقاف، آيه 15.
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 11 صفحه : 158