responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 11  صفحه : 147

پس معلوم مى‌شود يوسف جمالى بديع و بى‌نظير داشته كه عقل هر بيننده را خيره و دلها را واله مى‌ساخته، و بالاتر از زيبايى آب و گل، خلق زيبا داشته، صبور و با وقار و داراى حركاتى سنگين بوده، لهجه‌اى مليح و منطقى حكيمانه و نفسى كريم و اصلى نجيب داشته، و اين صفات وقتى در فردى وجود داشته باشد ريشه‌هايش از همان كودكى حركات و سكنات كودك را از حركات و سكنات ديگر كودكان متمايز مى‌كند و آثارش از همان كودكى در سيمايش ظاهر مى‌گردد.

اينها بوده كه دل عزيز را به سوى يوسف- يك طفل صغير- جلب كرده، تا آنجا كه آرزومندش نموده كه اين كودك در خانه او نشو و نما كند و از خواص اهل بيتش شمرده شود، و بلكه نزديك‌ترين مردم به وى باشد تا او در امور مهم و مقاصد بزرگ خود از وى منتفع گردد. و يا او را پسر خود بخواند تا براى او و براى همسرش فرزندى باشد، و از خاندان او ارث ببرد.

و از همين جا مى‌توان احتمال داد كه عزيز مردى عقيم بوده و از همسرش فرزندى نداشته، و به همين جهت آرزو مى‌كرده كه يوسف فرزند او و همسرش باشد.

پس اينكه فرمود:(وَ قالَ الَّذِي اشْتَراهُ مِنْ مِصْرَ) يعنى: عزيز لامراته عزيزه مصر(أَكْرِمِي مَثْواهُ) يعنى خودت مباشر امور او باش، و براى او مقامى بزرگ و ارجمند در نزد خودت قرار ده‌(عَسى‌ أَنْ يَنْفَعَنا) شايد در مقاصد عالى و امور مهم به دردمان بخورد،(أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً) و يا او را فرزند خود بخوانيم.

(وَ كَذلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلى‌ أَمْرِهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ) راغب در مفردات مى‌گويد: مكان در نزد اهل لغت به معناى جايى است كه چيزى را در خود گنجانيده باشد، (و تمكين به معناى جاى دادن است هم چنان كه تمكن به معناى قبول مكان و جايگير شدن در آنست) و از همين باب است كه خدا فرموده:(مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ) و نيز فرموده‌(وَ لَقَدْ مَكَّنَّاهُمْ فِيما إِنْ مَكَّنَّاكُمْ فِيهِ) و نيز فرموده:(أَ وَ لَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ) و(نُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ). آن گاه اضافه كرده كه خليل گفته: كلمه مكان بر وزن مفعل از ماده كون است (و قاعدتا مى‌بايستى همه مشتقات آن از اين سه حرف اشتقاق يابد) و ليكن در محاوره عرب از ماده مكن اشتقاق يافته، مى‌گويند: تمكن و تمسكن هم چنان كه اصل منزل نزل است ولى از خود آن اشتقاق جدا مى‌كنند و مى‌گويند تمنزل [1].


[1] مفردات راغب، ماده مكن .

نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 11  صفحه : 147
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست