responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 11  صفحه : 14

اغراض و منويات متداول كرده، چون نه مى‌توان از تفاهم افراد با يكديگر و تبادل اغراض صرفنظر كرد، و نه راهى غير استخدام اصوات به درون دلها وجود دارد.

آرى، سخن گفتن، از اسباب و وسايل اجتماعى است كه ما به وسيله آن به معانى و اغراض نهفته در دلها پى مى‌بريم. پس قوام آن و علت پيدايشش اين بوده كه انسان از احاطه به آنچه كه در اذهان و دلهاست عاجز مانده، و قطعا اگر حسى مى‌داشته كه به وسيله آن، معانى ذهنى يكديگر را درمى‌يافت، همانطور كه مثلا چشم نورها و رنگها، و لامسه حرارت و برودت و نرمى و زبرى را درمى‌يابد، احتياجى به وضع واژه‌ها و سپس تكلم با آنها پيدا نمى‌كرد و آنچه امروز در ميان ما به نام كلمه و يا كلام ناميده مى‌شود وجود نمى‌يافت، و همچنين اگر نوع بشر مانند ساير انواع حيوانات مى‌توانست بطور انفرادى زندگى كند باز از تكلم و سخن گفتن خبرى نبود، و نطق بشر باز نمى‌شد.

آرى، نشاه دنيا، مثل اينكه از دو عالم غيب و شهود يعنى محسوس و بيرون از حس تركيب شده و مردم احتياج مبرم دارند به اينكه ضماير يكديگر را كشف نموده، بدان اطلاع يابند.

حال اگر عالمى را فرض كنيم كه شهادت صرف باشد و در آن غيب و نامحسوسى نباشد، احتياجى به تكلم و نطق پيدا نمى‌شود، و اگر هم در پاره‌اى از حالات آن عالم اطلاق كلام بكنيم، مصداق و معنايش ظهور پاره‌اى از ضماير اشخاص است براى يكديگر.

و نشاه‌اى كه داراى چنين وضعى باشد همان نشاه قيامت است، چه خداى تعالى آن را به امثال: (يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ)- روزى كه ضماير آشكار مى‌شود توصيف كرده و همين معنا از آيه‌( فَيَوْمَئِذٍ لا يُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانٌ‌) ...(يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيماهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّواصِي وَ الْأَقْدامِ )[1] نيز استفاده مى‌شود.

حال اگر بگويى: بنا بر اين نبايد در قيامت دروغى يافت شود، و حال آنكه قرآن تصريح دارد بر اينكه در آنجا نيز دروغ هست، و مى‌فرمايد:(وَ يَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَكُوا أَيْنَ شُرَكاؤُكُمُ الَّذِينَ كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ ثُمَّ لَمْ تَكُنْ فِتْنَتُهُمْ إِلَّا أَنْ قالُوا وَ اللَّهِ رَبِّنا ما كُنَّا مُشْرِكِينَ انْظُرْ كَيْفَ كَذَبُوا عَلى‌ أَنْفُسِهِمْ)[2] و نيز مى‌فرمايد:


[1] آن روز هيچ انسان و پرى راى از گناهش نپرسند( زيرا) گنهكاران راى به سيمايشان مى‌شناسند، و از پيش سر و قدمها بگيرند( و در دوزخ اندازند). سوره الرحمن، آيه 41.

[2] روزى كه ايشان راى تماما محشور كنيم آن گاه به كسانى كه شرك آورده‌اند گوييم شريكانى كه شما براى خدا مى‌پنداشتيد كجايند و زرنگيشان جز اين نباشد كه گويند قسم به خدا پروردگارمان كه ما مشرك نبوديم، بنگر چگونه به خويش دروغ بستند. سوره انعام، آيه 22- 24

نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 11  صفحه : 14
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست