responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 10  صفحه : 9

بنا بر اين، اگر در آيه شريفه منزلت صدق و يا به عبارت ديگر، مقام صدق را قدم صدق خوانده، از باب كنايه است، و چون اشغال مكان معمولا و عادتا بوسيله قدم صورت مى‌گيرد بدين مناسبت كلمه قدم در مكان- اگر مورد از موارد مادى باشد- و در مقام و منزلت- اگر مورد از امور معنوى باشد- استعمال مى‌شود، و در آيه نيز به همين مناسبت استعمال شده، و سپس كلمه قدم را به كلمه صدق اضافه كرد، به اين عنايت كه قدم، قدم صاحب صدق، و صدق، صدق صاحب قدم است، كسى است كه در كارش صادق است، يعنى قدمش قدم كسى است كه صادق است، و يا خود قدمش صادق است، چون خودش صادق است.

البته، در اين ميان معنايى ديگر براى اين جمله هست، و آن اين است كه منظور از صدق، طبيعت صدق باشد، گويا صدق خودش قدمى دارد، هم چنان كه كذب هم براى خود قدمى دارد، و قدمى كه داراى صدق است آن قدمى است كه در راه هدف استوار مى‌ماند و نمى‌لغزد، ولى قدم كذب آن قدمى است كه از راه منحرف مى‌شود.

(قالَ الْكافِرُونَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ مُبِينٌ) بعضى از اهل قرائت‌[1] جمله مورد بحث را ان هذا لسحر مبين قرائت كرده‌اند، كه در اين صورت معنايش چنين مى‌شود: اين قرآن سحرى است آشكار ، ليكن برگشت هر دو قرائت به يك معنا است، چون اگر كفار، رسول خدا 6 را ساحر مى‌خواندند، به خاطر اين بود كه قرآن كريم را سحر مى‌ناميدند.

اين جمله بمنزله تعليلى است براى جمله:(أَ كانَ لِلنَّاسِ عَجَباً)، و با اين جمله تعجب كفار را مجسم مى‌سازد، و آن اينكه، وقتى آياتى را كه رسول خدا 6 بر آنان تلاوت مى‌كرد مى‌شنيدند آن را كلامى غير از نوع كلام خودشان مى‌يافتند، كلامى خارق العاده، كلامى كه دلها را مجذوب مى‌كرد و جانها را شيفته خود مى‌ساخت، لذا آن كلام را سحر و صاحب آن كلام را ساحرى آشكار مى‌خواندند.

[جواب خداى تعالى به ترديد و تعجب كفار از نزول وحى و اينكه پيامبر 6 را ساحر مبين خواندند]

(إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ) بعد از آنكه در آيه قبل تعجب كفار را از نزول وحى (قرآن) بر رسول خدا 6 و نيز تكذيب نزول وحى توسط آنان را ذكر كرد و يادآور شد كه كفار قرآن كريم را سحر خواندند، شروع كرده در بيان مورد تكذيب آنان، و آن را از دو جهت مورد سخن قرار داد، اول اينكه آنچه كفار وحى بودنش را تكذيب كردند يعنى قرآن كريم، بدان جهت كه مشتمل است‌


[1] مجمع البيان، ج 3، جزء 11، ص 6.

نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 10  صفحه : 9
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست