responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 10  صفحه : 466

كه به شما دادم هر چه بيشتر بر ترك دعوتم و برگشتن به مرام شما و ملحق شدن به شما اصرار بورزيد بيشتر در خسارت و زيان من اصرار ورزيده‌ايد.

اين آن معنايى است كه به نظر ما رسيده ولى بعضى‌[1] گفته‌اند: مراد صالح (ع) اين بوده كه گفتار شما كه گفتيد:(أَ تَنْهانا أَنْ نَعْبُدَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا) در من چيزى اضافه نمى‌كند جز اينكه شما را زيانكارتر بدانم. بعضى‌[2] ديگر گفته‌اند: معنايش اين است كه شما در من چيزى اضافه نمى‌كنيد مگر بصيرتم در خسارت شما. ولى وجه اول موجه‌تر است.

(وَ يا قَوْمِ هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ لَكُمْ آيَةً فَذَرُوها تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللَّهِ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذابٌ قَرِيبٌ) در اين آيه شريفه كلمه ناقة به كلمه جلاله اللَّه اضافه شده و اين اضافه، اضافه ملكى و به معناى آن نيست كه خدا ماده شتر دارد بلكه اضافه تشريفى است، نظير اضافه در بيت اللَّه و كتاب اللَّه ، و اين ناقه آيتى بوده معجزه براى نبوت صالح (ع) كه خداى تعالى به وسيله اين آيت، نبوت آن جناب را تاييد كرده و اين معجزه را به درخواست قوم ثمود از شكم صخره كوه بيرون آورد، صالح بعد از اظهار اين معجزه به قوم ثمود فرمود: اين ناقه بايد آزادانه در زمين خدا بچرد ، و آنها را تحذير كرد و زنهار داد از اينكه آن حيوان را به نحوى اذيت كنند، مثلا آن را بزنند و يا زخمى كنند و يا بكشند، و به ايشان خبر داد كه اگر چنين كنند عذابى نزديك و بى مهلت آنان را خواهد گرفت،- معناى آيه مورد بحث همين بود كه گفتيم-.

[كشتن ناقه صالح (ع) و نزول عذاب بر قوم ثمود]

(فَعَقَرُوها فَقالَ تَمَتَّعُوا فِي دارِكُمْ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ ذلِكَ وَعْدٌ غَيْرُ مَكْذُوبٍ) عقر ناقه به معناى نحر آن است و كلمه نحر و عقر به معناى طريقه خاصى است كه به آن طريقه شتر را سر مى‌برند (يعنى پاى حيوان را بسته رو به قبله مى‌نشانند و سپس با كارد رگ گردنش را قطع مى‌كنند و چون سست شد سرش را مى‌برند) و كلمه دار به معناى آن محلى است كه انسان آن را بنا مى‌كند و در آن ساكن مى‌شود و خود و خانواده‌اش را منزل و ماوا مى‌دهد و مراد از آن در اينجا اين معنا نيست، بلكه منظور شهرى است كه قوم ثمود در آن سكونت داشتند و اگر شهر در اينجا دار (خانه) ناميده شده، بدين مناسبت بوده كه شهر نيز مانند خانه، اهل خود را در خود جمع مى‌كند. و بعضى‌[3] از مفسرين اين كلمه را به معناى دنيا گرفته‌اند، ولى اين معنا بعيد است.


[1] تفسير كشاف، ج 2، ص 408.

[2] تفسير المنار، ج 12، ص 123.

[3] تفسير فخر رازى، ج 18، ص 20.

نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 10  صفحه : 466
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست