نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 10 صفحه : 37
نيز در مقام تعليل آن
تعليل است، چون از آن تعليل بر مىآيد كه امر الهى متعلق به اتباع است، (و معناى
اين سه جمله اين است كه: من حق ندارم قرآن را از پيش خود تغيير دهم به علت اينكه
من تابع چيزى هستم كه به من وحى مىشود و به اين علت تابعم كه امر الهى آمده كه
تنها وحى را پيروى كنم و چون از عذاب روزى عظيم مىترسم آن امر را مخالفت
نمىكنم).
(إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ)- در اين
جمله نوعى محاذات (مقابله) با صدر كلام شده، آنجا كه مىفرمود:(قالَ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ ...)، براى اينكه
از اين جمله كه گويندگان اين حرف را توصيف كرده به افرادى كه ايمانى و اميدى به
لقاء اللَّه ندارند، فهميده مىشود كه منشا و ريشه اينكه گفتند: قرآنى ديگر
بياور همانا ايمان نداشتن آنان به معاد و انكار كردن آن است، و در جمله مورد
بحث با اين زير بناى غلط عقيدتى آنان مقابله شده و رسول خدا 6 به دستور
پروردگارش به آنان فرموده:(إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ
رَبِّي عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ)، در نتيجه برگشت معناى جمله مورد بحث به اين
مىشود كه فرموده باشد: شما كه از من درخواست مىكنيد قرآنى ديگر بياورم علت اين
درخواستتان اينست كه شما اميد لقاء خدا را نداريد، و ليكن من نه تنها اين اميد را
دارم، بلكه هيچ ترديدى در آن ندارم، و به همين جهت اجابت خواسته شما براى من امكان
ندارد، زيرا من از عذاب روز لقاء اللَّه كه روز عظيمى است بيمناكم.
در اينجا
سؤالى هست و آن اينكه چرا در آغاز گفتار از روز قيامت تعبير كرد به لقاء
اللَّه ، و در اين ذيل با اينكه در مقابل آن صدر است تعبير را عوض كرد و
فرمود:( يَوْمٍ عَظِيمٍ .)
پاسخ اين
سؤال اين است كه: اولا خواسته است شنونده كافر به معاد را بهتر انذار كند (و فطرت
خفته او را بر لزوم دفع ضرر محتمل بهتر و سريعتر بيدار سازد). و ثانيا در صدر
كلام سخن از لقاء بود، و در اينجا سخن از عذاب است، و نام عذاب بردن در جايى كه
سخن از لقاء است مناسبت چندانى ندارد.
(قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَيْكُمْ وَ لا أَدْراكُمْ بِهِ فَقَدْ
لَبِثْتُ فِيكُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ) كلمه(أَدْراكُمْ بِهِ) به معناى اعلمكم اللَّه به است، يعنى اگر خدا
مىخواست نه من اين قرآن را بر شما تلاوت مىكردم و نه خداى تعالى شما را به آن
آگاه مىساخت، و كلمه عمر - به ضم عين و ميم و
هم به فتح عين و سكون ميم - به معناى بقاء است، و زمانى كه
در سوگند بكار رود- هم چنان كه عرب مىگويد: لعمرى- به بقايم سوگند
و لعمرك
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 10 صفحه : 37