نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 10 صفحه : 350
معمولى نبوده، بلكه
ظرفى بوده كه آيات ربوبيت خداى تعالى و قهر و غضب الهى به حد اكمل ظهور يافته و
تمام دنيا و اهل دنيا در زير آب فرو رفته و غرق شدهاند، و از ساحت عظمت و كبريايى
خداى تعالى نداء شده كه: ستمكاران از رحمت من دور شوند. در چنين جوى چطور ممكن است
نوح (ع) براى پسرش دعا كند؟ و ادب عبوديت چگونه اجازه مىدهد كه او خواست دل خود
را كه همان نجات فرزند است بطور صريح و پوست كنده در ميان بگذارد؟
[دلسوزى
نوح (ع) براى پسرش- در قالب استفسار از خداى تعالى- و ادبى كه آن حضرت در سخن گفتن
در باره پسرش، در برابر احكم الحاكمين به كار برده است]
لذا مىبينيم
كه آن جناب رعايت ادب را نموده و سخن خود را در قالب سؤال و استفسار از حقيقت امر
بيان كرده، و نخست وعدهاى را كه خداى تعالى قبلا يعنى هنگام سوار كردن مؤمنين و
جفت جفت حيوانات در كشتى داده بود كه اهل او را نجات مىدهد به زبان آورد.
از سوى ديگر
براى آن جناب كفر فرزند ثابت نشده بود، بلكه اهل آن جناب حتى همين فرزندش (البته
غير از همسرش) به ظاهر مؤمن بودند، و اگر فرزند مذكور وى بر خلاف آنچه نوح (ع)
مىپنداشت كافر بود بطور مسلم او را براى سوار شدن به كشتى نمىخواند و چنين
درخواستى را از خداى تعالى نمىكرد، براى اينكه خود آن جناب قبلا كفار را نفرين
كرده و از خداى تعالى خواسته بود كه ديارى از كافران را بر روى زمين زنده نگذارد،
پس همه اينها شاهد بر آن است كه او پسر مورد بحثش را مؤمن مىپنداشته، و اگر آن
پسر سوار كشتى نشده و دستور پدر را مخالفت كرد، صرف اين مخالفت كفر آور نيست بلكه
تنها معصيتى است كه مرتكب شده بوده.
و به خاطر
همه اين جهات بود كه نوح (ع) گفت:(رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي
وَ إِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ)، پس وعده پروردگارش را ياد كرد و به ضميمه
اين يادآورى گفت: پسرم اهل من است. و اين خطاب را با كلمه ربى ادا كرد
تا رحمت پروردگارش را به سوى خود جلب كند، چون اين كلمه دلالت بر استرحام و طلب
رحم و شفقت دارد. و نيز گفت ابنى كه در آن ابن به
ياء متكلم اضافه شده، تا حجتى باشد بر كلمه من اهلى ، و در حقيقت
گفته باشد كه اين جوان اهل من است زيرا پسر من است، و اينكه جمله(وَ إِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ) را با ان و لام جنس
تاكيد كرد- با اينكه ممكن بود بگويد: و وعدك حق - براى اين بود كه با
آوردن حرف إن و الف و لام جنس، حق ايمان را اداء كرده باشد.
و اين دو
جمله يعنى جمله(إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي) و جمله(وَ إِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ) وقتى به يكديگر منضم شوند نتيجه مىدهند كه
بايد پسرش نجات يابد، و جا داشت خود آن جناب نتيجهگيرى نموده بگويد پس او را نجات
ده، ليكن از اين دو جملهاش نتيجهگيرى نكرد، تا در مقام عبوديت، رعايت ادب را
كرده باشد، و چون هيچ كس به جز خداى تعالى صاحب حكم نيست، حكم حق و قضاى فصل را به
خداى تعالى واگذار نموده تا در برابر حكم او تسليم باشد،
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 10 صفحه : 350