نام کتاب : فلسفه تاریخ 1 نویسنده : مطهری، مرتضی جلد : 1 صفحه : 81
بنابراین هسته اصلی تفکر دیالکتیکی که ما نمیتوانیم آن را بپذیریم و
نمیپذیریم و نقطه ضعف دیالکتیک هم در واقع در همین است یکی این است
که ما اصول دیالکتیک را تعمیم بدهیم حتی به محتوای فکر و اصول تفکر ، و
دیگر این است که ما لزوما تضاد را در همه اشیاء به این صورت بپذیریم که
از درون شیء ، ضدش ناشی میشود همین مطلب است که آن حرف خودشان را
نقض میکند ، چون در این صورت این سؤال مطرح میشود که آیا حرکت منشأ
تضاد است یا تضاد منشأ حرکت ؟ شما الان گفتید که تضاد منشأ حرکت است
هراکلیت هم از قدیم گفته است که " نزاع ، مادر پیشرفتهاست " اگر
بگوییم تضاد منشأ حرکت است پس قهرا باید تقدمی برای تضاد نسبت به
حرکت قائل باشیم و بگوییم تضاد است که حرکت را به وجود میآورد اینها
ناچارند بگویند درباب جامعه هم ( چون میخواهند این مطلب را در جامعه
پیاده کنند ) تضادها و کشمکشهاست که جامعه را پیش میبرد اگر تضاد در
جامعه از بین برود جامعه به حالت سکون و رکود در میآید قهرا این سؤال
پیش میآید : شما که میگویید ضد از درون خود شیء پیدا میشود ، همین که
شیء ضد خود را در درون خود میپروراند خودش حرکت است ، یعنی تغییر است
خود آن ناشی از چیست ؟ فرض این است که الان دو تا ضد است شما میگویید
این ضد از درون آن به وجود آمده ، به وجود آمدن این خودش حرکت است ،
تغییر و تبدل است پس حرکت است که تضاد را به وجود آورده ، نه این که
تضاد است که حرکت را به وجود آورده است ، یعنی اگر هم این نوع تضاد را
قبول کنیم ، و قبول کنیم که سیر طبیعت و تاریخ همیشه به این دلیل است ،
باید قبول کنیم که همواره حرکت تضاد را به وجود میآورد ، یعنی حرکت
طبیعت همیشه به شکلی است که به سوی ضد خودش تمایل دارد ، مثل شاقولی
که شما آن را عمودی میآویزید ، بعد از تعادل خارج میکنید و بعد رها
مینمایید ، میآید روی همان خط عمود ، ولی نمیایستد ، در جهت مخالف
میرود اینجا این حرکت است که این تضاد را به وجود میآورد ،
نام کتاب : فلسفه تاریخ 1 نویسنده : مطهری، مرتضی جلد : 1 صفحه : 81