نام کتاب : ده گفتار نویسنده : مطهری، مرتضی جلد : 1 صفحه : 22
قبلا گفتیم که لازمه اینکه انسان حیات عقلی و انسانی داشته باشد اینست
که تابع اصول معینی باشد ، و لازمه اینکه انسان از اصول معینی پیروی کند
اینست که از اموری که با هوا و هوس او موافق است ولی با هدف او و
اصول زندگانی او منافات دارد پرهیز کند . ولی لازمه همه اینها این نیست
که انسان اجتنابکاری از محیط و اجتماع را پیشه سازد . راه بهتر و عالیتر
همان طوری که بعدا از آثار دینی شاهد میآوریم اینست که انسان در روح خود
ملکه و حالت و مصونیتی ایجاد کند که آن حالت حافظ و نگهدار او باشد .
اتفاقا گاهی در ادبیات منظوم یا منثور ما تعلیماتی دیده میشود که کم و
بیش تقوا را به صورت اول که ضعف و عجز است نشان میدهد .
سعدی در گلستان میگوید :
بدیدم عابدی در کوهساری
قناعت کرده از دنیا به غاری
چرا گفتم به شهر اندر نیائی
که باری بند از دل برگشائی
بگفت آنجا پریرویان نغزند
چو گل بسیار شد پیلان بلغزند
این همان نوع از تقوا و حفظ و صیانت نفس است که در عین حال ضعف و
سستی است . اینکه انسان از محیط لغزنده دوری کند و نلغزد هنری نیست ،
هنر در اینست که در محیط لغزنده خود را از لغزش حفظ و نگهداری کند .
یا اینکه بابا طاهر میگوید :
زدست دیده و دل هر دو فریاد
هر آنچه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش زفولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
شک نیست که چشم به هر جا برود دل هم به دنبال چشم میرود و
نام کتاب : ده گفتار نویسنده : مطهری، مرتضی جلد : 1 صفحه : 22