responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : نشریه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 42  صفحه : 7
دستورالعملى از: فقيه و عارف متفكر آيت الله شاه آبادى


در محله دانشمند خيز حسين آباد واقع در جنوب شهراصفهان ديده به جهان گشود. پدراو مرحوم حاج شيخ محمدجواد حسين آبادى اصفهانى بود. او فقيهى ژرف انديش بود كه فقهات رااز مرحوم صاحب جواهر آموخته بود. وى يكى از شاگردان برجسته حوزه درسى آن بزرگ فقيه گرديد واز اواجازه روايت واجتهاد گرفت .

انس او با جوامع احاديث شيعه و دعاهاى ماثوره او را با كرامت انسان و راز و رمز تربيت نفوس آشنا ساخت .

با بهره گيرى از مكتب جعفرى و شيوه هاى تربيتى آنان به سازندگى نفوس پرداخت و دراين راستا شب از روز نمى شناخت .اين فقيه خود ساخته نسبت به تربيت فرزندان خود حساسيت ويژه ى داشت و با تيزبينى و هوشيارى خاصى چگونگى حركات و رفتار آنان را زير نظر داشت . و با زمزمه لالائى عشق حق در گوش آنان فطرت پاكشان را به جمال مطلق پيوند داد. بر صفحه نانگاشته قلب آنان سطور وحى را با مداد آل محمد نگاشت .

از بركت اين تلاش مخلصانه فرزندانى از آن بزرگوار به يادگار ماند كه هر كدام از آنان ستاره اى بر تارك حوزه هاى علميه شيعه اند .

فرزند بزرگ او مرحوم شيخ احمد كه مربى مرحوم شاه آبادى (مترجم ما) نيز بوده است اعجوبه عصر خويش بود. دراحاطه بر فروغ فقيهى كم نظير بود و در پارسائى يگانه روزگار. وى شيفته آل محمد(ص ) بود. با اين كه از بزرگان علماى زمان خود بود در سن جوانى به اجتهاد نايل شد واجازاتى از مشايخ دريافت نموده بود.) بر منبر وعظ مى رفت و شنوندگان خود را در درياى علوم آل محمد[ص] غوطه ور مى ساخت و قلب آنان را با
عشق آل على[ ع] منور مى ساخت .

فرزند ديگراو مرحوم ميرزا على محمد كه يك سال بزرگتراز عارف ما بود. نيز شاگردى از مكتب صادق آل محمد[ص] بود كه سالها در كاظمين بهره گرفت و بهره ها داد و در سال 1373 در نجف اشرف وفات يافت و در وادى السلام مدفون شد.

به سال 1292 ه.ق . فرزندى ديگر دراين خانواده ديده به جهان گشود. نامش را محمدعلى نهادند. وى مقدمات علوم را در محضر پدر فرزانه اش آموخت . در حقيقت مقدمات وجودى خود را نزداو پى ريخت . درم حضر برادرارشدش آقا شيخ احمد بيدآبادى به ادامه رشد علمى و عملى خود پرداخت و آنگاه به حوزه درسى مرحوم ميرزا محمد هاشم خوانسارى صاحب كتاب[ مبانى الاصول] برادر صاحب كتاب[ روضات الجنات] راه يافت پس از آن به تهران هجرت كرد و به تكميل اصول فقه نزد مرحوم حاج ميرزا حسن آشتيانى پرداخت . فطرت توحيدى و كمال جوى او به درس مرحوم ميرزا هاشم لنكرانى حكيم بزرگ رهنمونش ساخت و در آن حوزه يافته هاى خويش را در قالب براهين آموخت . فراگيرى حكمت نيز عطش حق ياب او را فرو نشاند ازاين رو براى آموختن عرفان نظرى پيمودن پلكان عرفان عملى به محضر ميرزاابوالحسن جلوه شتافت وازاو بهره ها و درسها گرفت .

حرص به فراگيرى علوم و عشق به علوم آل محمد[ص] او را به جواز باب مدينه علم وحى نجف اشرف كشاند و در آن ديار توفيق بهره گيرى از حوزه هاى درسى بزرگانى چون مرحوم آخوند خراسانى شريعت اصفهانى ميرزا حسين خليل يافت . و آنگاه براى دست يابى به قله علم زمان خويش به سامرا هجرت كرد و در آستانه ميرزا محمد تقى شيرازى به تلمذ نشست .او در درس اين بزرگ مرد مردانگى را آموخت . دريافت كه چگونه مى شود فقاهت در خدمت امت قرار گيرد و چطور يك فقيه بايداز كيان اسلام و مسلمانان حراست كند

فطرت پاك ذهن و قاد و ديدن اساتيدى والا ازاوانسانى كامل و برخوردارازابعاد و شوون گوناگونه ساخت .او در جوار مولى الموحدين[ ع] به توحيد حقيقى دست يافت واسفار سه گانه در پيمود و براى چهارمين سفر به ايران بازگشت و در سواداعظم ايران : تهران اقامت گزيد تا مركز رسمى ايران را با روح الهى خود به والائيهايى كشاند و آنان را با دامهاى شياطين و نقشه هاى گوناگون و فريبنده شيطان صفتان آشنا سازد.

وقتى نياز و عطش شديدى نسبت به معارف باطنى در طالب علمان قم يافت به سراغ اين شيفتگان حق شتافت . عاشقانن علوم حقيقى و راهيان صراط ربوبى پروانه وار به گرد شمع وجوداو حلقه زدند تا با سوختن هر آنچه رنگ تعلق پذيرد جانشان را نورانى ساخته و با كروبيان همنوا گردند. ثمره اين هجرت مقدس تربيت برزگ مردى چون امام راحل قدس سره گرديد كه با تجلى روح خدايى اش جهان ظلمانى امروز را منور گردانيد و احيا گردين و مذهب دراين عصرانزواى دين و خشكيدن معنويت گرديد .

مرحوم شاه آبادى حكمت و عرفان را در خدمت نجات و پرورش انسان قرار داد. با درايتى تمام از حقايق بلند عرفانى واز مقام توحيد محض به كثرتها واجتماع انسانى نقب مى زد. با مبانى فطرت پذير بع تفسير اجتماع و نابسامانيهاى آن پرداخت . امام خمينى كه كلماتش ريشه در جبروت دارد و ثمره
آن ناسوتيان را حيات مى بخشيد از بركت زانو زدن در نزداين بزرگ مرد بوده است . امام خمينى رحمه الله عليه در موارد بسيارى ازاستاد خود به بزرگى ياد كرده و سخنان بلند و والايى راازاو نقل مى كند. در عرفان نظرى كم نظير بود و خود مكتب عرفانى ويژه اى را براساس فطرت و باالهام از قرآن و سنت پى نهاد.

در عين حال زمان خود را به خوبى مى شناخت وو در جهت علاج نابسامانيهاى آن مى سوخت . سياست را با چشم ربوبى دريافته بود و جوامع انسانى را مهد عروج انسان به مقامات الهى مى دانست . حضور در متن سياست را لازم ذاتى انسان مى دانست و دژراين زمينه مى گفت :

[سياست عبارت است از تدبير در جريان مصالح نوعيه و منع از تحقيق مفاسد آنها.... معرفت تشريع احكام الهيه چون از جهت مصالح و مفاسد واقعيه است قوانين اسلام خواهد بود و چونن تدبير در جريانن همان مصالح و عدم ظهور مفاسد بوده باشد سياسات الهيه است]. 1

در زمينه عنصر سياست در پيكره عبادات چنين نظر داد:

[ : معرفت اغلب احكام واقعيه نيز مشتمل است بر سياست مثل : طهارت و صوم صلوه و زكوه و حج و جهاد و لذا مى توان على التحقيق گفت كه دين اسلام دين سياسى است]. 2

سير آن مردالهى در كتاب تكوين و آگاهى از سنتهاى حاكم بر هستى و اتصال فطرت او با كتاب فطرت ازاو مصلحى شجاع و ژرف بين ساخت كه از ظاهرامور باطن و ريشه آنها را مى يافت واز برخوردهاى سطحى روحانيون و متدينين ظاهربين رنج مى برد و دراين زمينه دردمندانه مى گفت

[جمعى از متدينين در محافل و مجالس اظهار دردمندى و تاسف براسلام مى نمايند ولى غافل ازاين كه بايد درد را معالجه نمود. مذاكره مرض تعداد آن معالجه درد نخواهد بود]...

در آن دوره استبداد سياه رضاخانى به تدوين طرحى براى سامان بخشى به نابسامانيهاى جامعه و عرضه آن اقدام كرد.او در كناراين طرحها علت العلل همه مفاسد و نابسامانيها را دولت رضاخانى دانسته و در اين زمينه و به حوزه هاى علميه و پيروان اسلام هشدار مى داد و مى گفت :

[ اسلام از وجود دولت وقت در خطراست].

خوداو در جهت نابودى دولت رضاخان و جلوگيرى از پياده كردن برنامه هاى شوم او يازده ماه در حرم حضرت عبدالعظيم به تحصن نشست . بااين اقدام خود بسيارى از علما را به صحنه مبارزه كشانيد. در زمانى كه رضاخان اقدام به تعطيل كردن مساجد كرد اواستوارايستاد و سنگر مسجد را حفظ كرد و در آن به ارشاد مردم وافشاى ماهيت پليد دولت وقت پرداخت .او همانند شمعى سوخت و به راهيان راه حق رهروى آموخت . آن بزرگوار در 77 سالگى نداى :[ ياايتهاالنفس المطمئنه ارجعى الى ربك] را لبيك گفت : [راضيه مرضيه] به لقاء جانان پيوست و در جوار حضرت عبدالعظيم سر بر خاك نهاد. آنچه پيش روى شماست رشحه اى از[ رشحات المعارف] اواست كه به گروهى از شاگردان خود القا كرد و نفوس آنان رااز ظلمت ناسوت و ماده به سير در ملكوت و معنى به پرواز در آورد.اينك دروازه قلبمان را بر مقدم[ نفس] قدسى او مى گشاييم تا وعظ نيكو و ملكوتى او نفس مان را تكانى دهد و قلبمان را گشايشى بخشد. 5

ان شاءالله
بسم الله الرحمن الرحيم
بدان كه تو هستى و نمى ميرى . بدنست كه مى ميرد تو هستى و زنده . حساب كار خودت را بكن كه چه تهيه ديده اى براى زندگى آخرت . ببين براى اين دو روزه كه مى دانى ثباتى در آن نيست چه كوششها و تقلاها مى كنى . براى آن جا كه به حكم فطرت هستى و زندگى ابدى است چه كوشش كرده و چه تهيه ديده اى ؟ در آن جا زندگى انفرادى است احتياجات را خودت منفردا بايد رفع كنى باب استقراض واستعداد مسدوداست .اين جا آمده اى كه تهيه براى ان جا ببينى .

معصوم مى فرمايد:[ما كانت الدنيا مرتين].

بايد به اراده كارت درست شود به صرف اراده اداره شود زندگى آخرت . آن جا نتيجه تحصيلات عقلى و نفسى و حسى است يعنى بايد عقلت منور باشد به معارف حقه و عقايد صحيحه و نفست كه قلب است بايد منور باشد به اخلاق حسنه و حست منور به اعمال صحيحه و صالحه . مقياس مقاصد مهمه عالم برزخ و ماوراءاين عالم همانا شخص شخيص وجود مقدس پيغمبر اكرم[ ص] وائمه هدى[ ع] هستند.

عقايد وقتى صحيح واخلاق در صورتى نيكو واعمال هنگامى درست است كه مطابق عقايد واخلاق واعمال محمد[ص] باشد ميزان صحتش اين است . تشكيل عالم برزخ براين منوال است كه آنچه اين جا عمل كرده اى آن جا يابى چنانچه قرآن مجيد مى فرمايد:
... وكل انسان الزمناه طائره فى عنقه ونخرج له القيمه كتابا يلقيه منشورا 6
اين مرحله به حكم[ ملك دوران] است كه سلطان حس است و آنچه از حس سر زده محكوم به حكم اوست ليكن صورت برخى آن . دراين جا نظريه به نامحرم كرده فاصله ميان باصره و صورت حسى دراين جانوراست و در آن جا ناراست .

دراين جا ميل به وصال و نزديكى بود در آن جا به طورى كريه المنظراست كه مى گويى :

يا ليت بينى و بينك بعدالمشرقين .
دراين جا مرغ بريان كرده حرا خوردى و تمام حواست از آن ملتذذ بود و در آن جا مرغ بريان كرده آتشين است و تمام حواسم معذب . لذا كشف خاتم انبياء براى نجات بشر كه مى فرمايد:

الذين ياكلون اموال اليتامى ظلما انما يكون فى بطونهم نارا 7 .
مثال است ولى صورت كليه دارد. دراين جا رنج و تعب است . براى پرسش حق : در هواى سرد وضو گرفتن است و در هواى گرم روزه گرفتن و صرف نظر از مال و در برزخ صورت خشنودى حق را ملاحظه كردن و متنعم به نعم الهى بودن است .

خلاصه تامين حيات آخرت به علم وادب است چه عملى و چه قلبى و چه حسى . فلاح و رستگارى تابع ايمان و عمل است[ : ياايهاالذين آمنوا] يعنى در مرتبه پرستش نبينيدالا معبود را. حريت آن جا نتيجه بندگى دراين جاست . كه نه خود را بيند و نه عبادت خود را.

لذا مى فرمايد: [عبدتك] عبادت مى كنم ترا.اين يكى از مراتب نازله
ولايت و جلوه معبود و تجليات ربوبى و كبريهاى حق است و حرارت فطرت عشق است كه موجب پرستش و فناء و در معبود و عدم ربوبى و كبرياى حق است و حرارت فطرت عشق است كه موجب پرستش و فناء در معبود و عدم ادراك عبادت مى شود.

يكى از سلاطين عالم برزخ[ ملك و فتان] است . كثيرالفتن و كثيرالامتحان كه ممتحن اعمال قلبى است و سنگينى و سبكى انسان را مى رساند. مى بينداين كه در دنيا بوده آيا داراى ملكه صبر بوده است يا نه ؟ آيا داراى ملكه حياء و عفت و ملكه عدالت بوده يا خير؟اگر داراست سنگين و خيلى عظيم الشان است . واگر واجد نباشد سبك سبك و بى وزن است .

يكى ديگراز سلاطين عالم برزخ كه عظيم ترين سلاطين است [ سلطان عقل] است كه بشير و مبشراست به اعتبار مواجه شدنش با مومن كه داراى عقايد حقه صحيحه و واجد معارف الهيه است . تكثير و منكراست به اعتبار مواجه شدنش با منافق و كافر كه داراى عقايد باطله باطله فاسده است .

خلاصه از جمله مقامات عالم برزخ كه باطن ايمن عالم است ملك مبشر و بشيراست كه سلطان عقل است .

پس سلاطين عالم برزخ تشكيل شده از سلطان حسن سلطان نفس سلطان عقل اينها مامور محصلات حس نفس و عقل اند.

خداوند عالم انسان را مدرك حقايق گردانيده كه مبدء عالم را بفهمد و مرجعش را بداند كه كيست ؟ و موجداين موجودات كيست ؟ عقل را به انسان عطا فرموده كه كشف اين حقايق كند و به عالم السماء و صفات بر احديت و مقام غيب الغيوبى مطلع شود.اينها معقولات انسان است لذا در عالم برزخ يك سلطنت عظمى براى امتحان عقول است كه در مدرسه دنيا بيست سال چهل سال هفتاد سال يا بيشتر مانده چه تحصيل كرده ؟ و در اين مدت چه بوده ؟ و چه شده ؟ و چقدر معارف آموخته است .
1. دنيا مدرسه است وانبياء و علماء مدرسين و كتب سماوى كتب تدريسى كه بالاترين آنها قرآن كريم است . مى پرسند بااين كيفيات چه كردى ؟ نسبت به مومنين[ بشير] و نسبت به منافقين[ ترساننده] و نذير است . عالمى است وحشت انگيز وحشت آور لذا دارد: وقتى عليا مخدره فاطمه بنت اسد را در قبر مى گذارند ( از شدت وحشت است يا خجالت مى كشد) در پاسخ مقام ولايت لكنتى در لسان مباركشان پيش مى آيد (نه اين كه نعوذ بالله معتقد نبوده معاذالله .) لذا حضرت رسول[ ص] تلقين مى فرمايد :

هذا القائم على شيفر قرك لا جعفر و لاعقيل .
يعنى على است واجد ولايت مطلقه .

تلقين به معناى تعليم نيست زيرا جاى ياد گرفتن نيست بلكه يادآورى و تذكراست :

مى فرمايد: ( ابنك ابنك ) پسر تو پسر تو 9 .

برزخ عالم ماندن نيست بلكه عالمى است براى تصفيه اعمال واخلاق و عقايد تا رجوع به عالم قيامت كند و توحيد ذاتى و صفاتى وافعالى را تكميل كرده تحصيل لباس تقوا نموده واز مسارعت به سوى حق واجد مقامى شود كه ديگران حصرت برند زيرا ستايش و پرستش عابد و زنش به معارف اوست .

پس معلوم شد كه مايحتاج ما در عالم برزخ افعال واعمال صالحه و حسنه و عقايد صحيح است و در آن جا درست و نادرست آنها نمايش داده مى شود لكن مساله عبوديت و ثناء و قرب حق و معارفى كه در عبادت است وجه ملكوتيش در عالم قيامت كبرى ظاهر خواهد شد.

يكى از علماء مجلسى رحمه الله عليه را در عالم رويا مشاهده نمود: در مراتب عاليه و دستگاه مرتب و منظمى .از وى پرسيد بر شما چه گذشت ؟
مجلسى عليه الرحمه مى فرمايد: سوال كردند چه هديه و تحفه اى براى ما آورده اى ؟

عرض كردم : بحارالانوار جوابى براى آن داده نشد.

آنان گفتند: پيش ما چيزى دارى و آن سيبى است كه به آن بچه يهودى دادى براى رضاى ما.

آن كس كه خواب ديده بود گمان كرد كه، بحار را رد كردند لكن اشتباه نموده بود زيرا[ بحارالانوار] مسكوت عنه واقع شد يعنى [بحارالانوار] چون علم است محل ظهورش در برزخ نيست و همان سبب صورت ملكى اش كه التذاذ طفل بوده در برزخ ظهور كرده است بنابراين به حكم تناست هر چيزى اگر نظرالتفات به عالم انبياء كنى كه غرض و مقصود اين يكصد و بيست و چهارهزار پيغمبر چه بوده خواهى يافت كه همه داعى الى الله بوده اند تا مردمانرا عابد و عارف به حق كنند و جزاين مقصد ديگر نداشتند. به قسمى كه احدى از اين مطلب خارج نبوده لكن معلوم است دماغهاى آنان فرق مى كند در بسط معارف : يكى مامور شخصى است نسبت خودش و يكى ديگر مامور به بسط معارف است در خانواده اش و ديگرى عالى تر و مامور به محله اش مى باشد دراين مقصد و يكى به مملكتى تا مى رسد به آن كه دماغش منورتر و فكرش بازتر و مى تواند عالمى رااداره كند. روحش به حدى نورانى و بسيط است كه مى تواند عالم را منور كند و همه اهل عالم مامور به اطاعت او شوند حتى مثل اميرمومنان كه مى رمايد: انا عبد من عبيد محمد(ص) تا مى رسد به معلم كل واستاد انبياء والمرسلين وجود مقدس ختمى مرتبت (ص) لكن نحوه اداره اين بزرگ مرد كه مديركل است در دار تحقيق و عالم بشريت به نفس او كه وحى اوست يعنى على ابن ابيطالب (ع) مى باشد واو هم به همين نحوه تا امام حسن
عسكرى (ع) بعدازامام حسن عسكرى (ع) با فرزنداوست . حقايق و اسرار به وسيله او در زمان او آشكار مى شود چنانكه امير المومنين (ع) به كميل فرمود:

ما من علم الا واناافتحه و ما من سرالا والقائم يختمه. 8
هر مدعى كه ادعاى اين مقام كند حاصلش براى او رسوائى خواهد بود چنانكه ادعا كردند و رسوا شدند و جهالت خود را آشكار كردند.

--------------------------------------------------------------------------------

پاورقى ها
1. ذرات المعارف /10

2. همان مدرك /03

3. همان مدرك .

4. مجله نور علم شماره .121.

5. براى آگاهى بيشتراز زندگى ايشان مراجعه شود به : تذكره القبور يا دانشمندان و بزرگان اصفهان و ريحانه الادب ج 3. كنجينه دانشمندان ج 2و4 آيينه دانشوران تاريخ حكماء و عرفا متاخر بر صدرالمتالهين خدمات متقابل اسلام وايران تاريخ طهران آثارالحجه .

6. سوره اسراء آيه 13.

7. سوره نساء آيه 10.

8. تحف العقول عن آل الرسول .114.

نام کتاب : نشریه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 42  صفحه : 7
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست