و در حديث
ديگرى وارد شده كه: عايشه تقليد زنى را درآورد، حضرت او را نهى فرمود
[2].
از اينجا
روشن مىشود كه بايد در نقّادى از افكار ديگران در نوشتهها طورى بحث شود كه مصداق
غيبت نباشد چه بسا هنگام خردهگيرى و اشكال بر كلام ديگرى تعبيراتى مىشود كه مصداق
روشن غيبت، يا مذمت، يا استهزاء و يا توهين و تحقير است، مثل اينكه گفته شود فلان
مطلب «ضرورى البطلان» يا «خنده آور» يا «كودكانه» يا «غير عاقلانه» است مگر اينكه
صاحب آن نظر معلوم نباشد و يا غيبت و تحقير او مجاز باشد.
همچنين گاه
مىشود كه انسان سخنى را با كنايه مىگويد اما قراينى در كار است كه منظور را طرف
مىفهمد، اين نيز جزء مصاديق غيبت است، مثل اينكه بگويد: امروز در مجلس بحث كسى
بودم كه چنين مىگفت در حالى كه شنونده مىداند در كدام مجلس بوده است.
2- غيبتهاى
آميخته با گناه ديگر
گاه مىشود
كه اين عمل مذموم با اعمال مذموم ديگر آميخته مىشود و قيافه خود را بكلى از دست
مىدهد و يا در صورت يك عمل خداپسندانه جلوه مىكند.
[1]. غزالى، احياء العلوم 3/ 145؛ محجّة البيضاء
5/ 257.