محجور: كسى كه از تصرّف در اموال ممنوع شود.
مخرج بول و غائط: مجراى طبيعى خروج ادرار و مدفوع.
مخمس: مالى كه خمس آن خارج شده باشد.
مُد: تقريباً معادل 750 گرم.
مَذى: رطوبتى كه پس از ملاعبه و بازى كردن با همسر از انسان خارج مىگردد.
مرتد: مسلمانى كه منكر خدا و رسول يا حكمى از ضروريات دين شده كه انكارش به انكار خدا و رسول باز مىگردد.
مردار: حيوانى كه خود به خود مرده باشد.
مُزارعه: قرار دادى كه بين مالك زمين و زارع منعقد مىشود كه براساس آن مالك درصدى از محصول زراعى را صاحب مىشود.
مَس: لمس كردن.
مس ميّت: لمس كردن انسان مرده.
مساقات: آبيارى كردن- قراردادى بين صاحب باغ و باغبان كه بر اساس آن باغبان در برابر آبيارى و تربيت درختان، سهمى از درآمد باغ دارد.
مستحب: پسنديده، مطلوب، چيزى كه مطلوب شارع است ولى واجب نيست.
مستطيع: توانا- كسى كه امكانات و شرايط سفر حج را دارا باشد.
مستهلك: از ميان رفته، نابود شده، نيست شده.
مسح: دست كشيدن بر چيزى- دست كشيدن به فرق سر وروى پاها با رطوبت باقيمانده از شستشوى صورت و دستها در وضو.
مسكين: بيچاره، مفلوك.
مسكرات: چيزهاى مست كننده.
مُصالحه: سازش، آشتى؛ معمولًا در امور مالى به كار مىرود.
مُضطَرِبه: زنى كه عادت ماهيانهاش بىنظم است.
مَضمَضه: چرخانيدن آب در دهان.
مُطَهَّرات: پاك كنندهها.