از زُهَرى (تابعى معروف) نقل شده است كه مىگفت: «الزّهد فِى الدّنيا ما لم
يغلب الحرامُ صبرَك، و ما لم يغلب الحلالُ شكرَك؛ زهد در دنيا آن است كه حرام بر
صبر و خويشتن داريت غلبه نكند و استفاده از حلال، تو را از شكر و ياد خدا باز
ندارد». [2]
بنابراين، زهد اسلامى عبارت است از بىميلى قلبى به دنيا و قناعت پيشگى در
بهرهگيرى از تمتّعات و طيّبات زندگى دنيوى. در واقع اين عدم دلبستگى انسان را از افتادن
در ورطه حرام و دستاندازى به اموال ديگران باز مىدارد.
انسان زاهد، مالك و امير بر اموال است؛ نه آنكه مال و دنيا بر او سلطه يابد كه
نتيجهاش زراندوزى، بخل، ستيزهجويى و تجاوز به حقوق ديگران است.
در زندگى مقدس اردبيلى- كه كسى در زهد و ورع او ترديدى ندارد- آمده است كه
هرگاه پارچه نفيسى براى عمامه نزد او مىآوردند از پوشيدن آن ابايى نداشت و بر سر
مىگذاشت و به زيارت مىرفت و اگر كسى مقدارى از آن پارچه را از وى درخواست مىكرد
قطعه قابل استفادهاى را از آن جدا كرده به او مىبخشيد به گونهاى كه در نهايت، مقدار
كمى از آن عمامه بر سرش باقى مىماند و ناچار بود پس از بازگشت به خانه عمامه
ديگرى بر سر بگذارد. [4]
به هر حال، زهد در برابر حرام، واجب است؛ يعنى بايد نسبت به حرام بىاعتنا بود
و به سمت آن ميل پيدا نكرد؛ ولى در استفاده از حلال، زهد به معناى عدم دلبستگى به
آن و استفاده معقولانه از تمتّعات حلال دنيوى، همراه با شكر نعمات الهى است. در
واقع زاهد آن است كه از حرام بپرهيزد و از حلال الهى معقولانه و به دور از هرگونه
اسراف و زيادهروى بهرهمند شود و شكر نعمتهاى خدا را- به معناى صحيح كلمه- بجا
آورد.
زاهدى بزرگ و تلاشگرى خستگىناپذير
يقيناً وقتى كه در تاريخ اسلام، از زهد سخن به ميان مىآيد، نمونه روشن آن
زندگى زاهدانه اميرمؤمنان على عليه السلام است. ابن ابىالحديد درباره زهد آن حضرت
مىنويسد: «وأمّا الزهد فِى الدّنيا فهو سيّد الزُّهاد؛ از نظر زهد و بىاعتنايى
به دنيا، او سرور زاهدان است». [5]
خوارزمى از عمربن عبدالعزيز نقل مىكند: «ما علمنا أنّ احداً كان في هذه
الامّة بعد النبيّ أزهد من عليّ بن أبيطالب؛ ما پس از پيامبر كسى را در اين