نام کتاب : دائرة المعارف فقه مقارن نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 2 صفحه : 164
روى مىآورد و از طرف ديگر به بخل و امساك و نپرداختن حقوق مالى واجب دچار
مىشود.
گفتنى است كه نيازهاى معيشتى انسانها در طول اعصار و قرون و به حسب مناطق و
امكنه، بلكه به لحاظ شئون آنان و حتى به موجب نيازهاى يك انسان در دورههاى مختلف
عمر، متفاوت است.
از اينجا مىتوان نتيجه گرفت كه فقر و غنا در زمانهاى مختلف مطابق نيازها يا
سطح درآمد جامعه، مفهوم نسبى متغيرى پيدا مىكند. در روايتى سفيان ثورى خدمت امام
صادق عليه السلام آمد و حضرت را با لباسهاى خوبى مشاهده كرد:
«وعليه ثيابٌ جياد»
سفيان به امام عرض كرد: پدران شما چنين لباسهايى نمىپوشيدند! امام عليه
السلام فرمود: پدران من آنگونه لباسها را در زمان تهىدستى و فقر جامعه، بر تن
مىكردند؛ ولى حالا زمانى فرا رسيده كه نعمتها در دست مردم فراوان شده و در چنين
زمانى شايستهترين مردم براى استفاده از آن «ابرار» هستند. [1]
نتيجه اينكه هر كس از امكانات ضرورى زمان يا مكان خويش و يا مانند آن،
برخوردار نباشد و سطح زندگى او متناسب با امكانات روزگار خود نباشد، فقير محسوب
مىشود.
كاربردهاى واژه فقر:
در اين مقدمه لازم است به نكته ديگرى نيز اشاره شود و آن اينكه هر چند اصطلاح
فقر در مقابل غنا در مسائل اقتصادى يك معنا بيشتر ندارد؛ ولى چون اين اصطلاح در
موارد ديگرى هم به كار رفته، لازم است به آن موارد نيز اشاره كنيم تا از ميان
آنها، فقر و غناى اقتصادى روشن و متمايز گردد.
1. فقر ذاتى [2]: اين
گونه فقر مربوط به هر ممكنالوجودى است كه در ذات خود نيازمند است و اختصاص به
انسان ندارد. از آنجا كه همه ممكنات، نيازمند به خدايى هستند كه غناى مطلق است و
در وجود و ذات و صفات خويش هيچگونه نيازى به ديگران ندارد، لذا ما سوى الله، همه
فقير و او غنىّ حميد است. «يَا
أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِىُّ
الْحَمِيدُ».[3]
2. فقر فرهنگى: اين واژه كه امروزه زياد به كار مىرود، به معناى كمبود يا
نداشتن آگاهى لازم در زندگى است كه از آثار آن، پايبندى به سنّتها و روشهاى
نابخردانه گذشتگان و نياكان و يا گروههاى فاسد هر عصرى است. فقر فرهنگى؛ يعنى
جهالت و نادانى، از بدترين انواع فقر به شمار مىرود، چنانكه در روايتى از
اميرمؤمنان على عليه السلام آمده است: