گفتيم
«اكثريت» ها در جوامع مختلف معمولًا نيازى به «پنهانكارى»
و «تقيّه» ندارند چرا كه ابتكار عمل در دست
آنهاست (خواه اكثريت عددى و كمى باشد يا اكثريت كيفى و بالقوه) اين اقليتها هستند
كه به خاطر حفظ موجوديت خويش به سراغ تقيّه مىروند.
منتها تقيّه
و پنهانكارى با دو هدف متفاوت ممكن است، انجام گيرد.
1- گاهى به
اين صورت است كه از ترس و وحشت عقيده باطنى خود را كتمان مىكنند و از صراحت و
بيان واقعيتها اجتناب مىورزند مبادا منافع شخصى و زودگذرشان به خطر بيفتد.
2- شكل ديگر
مسأله آن است كه به عنوان يك روش حساب شده براى جلوگيرى هر چه بيشتر از استهلاك
نيروها، و ذخيره كردن آنها براى ضربه نهايى، انجام مىگيرد در اينجا نيز همان
پنهانكارى و اخفاى عقيده و كتمان چهره واقعى مطرح است.
اما نه از
روى «ترس» و نه بخاطر منافع زودگذر شخصى بلكه از روى «عقل»
و به عنوان بهرهگيرى بيشتر از نيروهاى ارزنده و انقلابى.
البتّه اين
تفاوت با «حرف» و «سمبل كارى» و «ادعا» درست نمىشود يك تفاوت جوهرى و عمقى است.
تقيّه در شكل
اوّل، نشانه ضعف ايمان و زبونى و حقارت و عدم رشد كافى است، و در شكل دوّم دليل
هوشيارى، بيدارى، سازمان يافتگى؛ وجود برنامه پيشرفته و آشنايى به اصول مبارزه
صحيح است، و توجه به اين دو شكل متفاوت مىتواند پاسخگوى تمام اشكالهايى كه در
اين زمينه وجود دارد، بوده باشد.
***
اكنون به نمونه ديگرى از آيات قرآن در اين باره
توجه كنيد.
. اين آيه
مربوط به دورانى است كه مسلمانان سيطره خود را بر شبه جزيره عربستان تثبيت نكرده
بودند، و هنوز در يك شكل دفاعى، به سر مىبردند، در اين هنگام اسلام از همه
مسلمانان خواست كه روش مجاملهكارى با كفار و پيوندهاى دوستى زمان جاهليّت را كنار
بگذارند تا صفوف آنها از بيگانگان و دشمنان اين مكتب مشخص شود.