سرانجام با
استفاده از اين فرصت طلايى قدم به بتخانه گذارد نخست بتها را تحقير كرد كهاى
بينواها! چرا از اين همه غذاهاى رنگين بندگانتان نمىخوريد، و سرانجام به كمك
بازوى توانا و تبر پر قدرتش آنها را در هم كوبيد و متلاشى ساخت.
در هم
كوبيدنى كه مقدمه جلسه محاكمه پر شورى بود كه به بيدارى بسيارى از مردم بت پرست
انجاميد.
همان بيدارى
كه مىتوانست مقدمات آزادى مردم بابل را از چنگال جباران زمان فراهم سازد.
***
3- مورد جالب ديگر كه از سرگذشتهاى اقوام پيشين
كه منطبق بر موازين تقيّه تاكتيكى بوده، قرآن ذكر مىكند داستان آمدن رسولان مسيح
عليه السلام به ميان مردم انطاكيه است كه در سوره يس به آن اشاره شده است:
در اين ماجرا
دو نفر از فرستادگان مسيح عليه السلام پس از يك مبارزه صريح و آشكار با اصول
بتپرستى در انطاكيه به زندان حاكم شهر كه طرفدار اكثريت بتپرستان اهل شهر بود؛
افتادند و كارى از پيش نبردند اما نفر سوّم كه به كمك آنها شتافت ناچار مسير
مبارزه را تغيير داد.
نخست عقيده
باطنى خود را مكتوم داشت تا بتواند با هوش و تدبير و فصاحت و بلاغتى كه داشت در
دستگاه حاكم نفوذ كند سپس در يك فرصت مناسب- كه داستانش مفصل است- هم براى نجات
ياران خود از زندان استفاده كند و هم براى ايجاد يك انقلاب فكرى و اجتماعى و
اخلاقى در ميان مردم شهر، قيام نمايد.
و اتفاقاً به
هر دو نتيجه نيز رسيد كه قرآن از آن تعبير به «عززنا بثالث» يعنى به وسيله نفر
سوّم آن دو را يارى كرديم و عزت و قوت بخشيدم، مىآورد.
آيا اينكه
ابراهيم عليه السلام هدف عالى خود را كتمان كرد مىتوان حمل بر محافظه كارى و ضعف
و ترس نمود؟
يا به عكس
اين كتمان مقدمه لازمى براى رسيدن به هدف بزرگتر و وسيعتر بود؟
آيا اگر نفر
سوّم از رسولان مسيح عليه السلام پس از شكست دوستانش باز تجربه تلخ آنها را تكرار
مىكرد و از همان روش استفاده مىنمود و خود نيز به عنوان سوّمين نفر راهى زندان
مىشد و شايد سرانجام جسد بيجان هر سه را از زندان بيرون مىآوردند كار درستى بود؟
يا اينكه لازم بود روش تازهاى انتخاب كند و دست به ابتكار جديدى بزند و با
استفاده صحيح از روش تقيّه، هم به هدف خود برسد و هم دوستان را از زندان رهايى
بخشد.
البتّه آيات
قرآن در زمينه تقيّه منحصر به آنچه در بالا آورديم نيست و آنچه گفتيم قسمتى از
آياتى است كه به خوبى «هدف» و «فلسفه» تقيّه و «مفهوم» صحيح آن را مىتواند، مشخص
سازد.