«افراد با ايمان نبايد دوستانى از كافران؛ به
جاى مؤمنان، براى خود انتخاب كنند؛ بلكه پيوند دوستيشان بايد تنها با هم مسلكان
باشد؛ نه آنها كه در تمام اهداف از ايشان جدا شدهاند».
اين يك قانون
مهم اسلامى است كه گاهى از آن به عنوان: «تولى»
و «تبرى» يا حب فى اللَّه و بغض فى
اللَّه تعبير مىشود و ضامن اصالت و يكپارچگى جامعه اسلامى و تصفيه صفوف
مبارزين و نيروهاى وفادار به اسلام است.
اما بلافاصله
پس از ذكر اين قانون اساسى، تبصرهاى به آن زده، مىگويد مگر آنكه از آنها تقيّه
كنيد كه در اين صورت مىتوانيد ظاهراً با آنها طرح دوستى بريزيد».
اما گويا
براى اينكه افرادى از اين تبصره سوء استفاده نكنند و تقيّهاى را كه براى حفظ و
ذخيره نيروها در برابر دشمنان بى رحم و قوى پنجه است، در شكل منفور اوّل پياده
ننمايند، اضافه مىكند:
خداوند شما
را از خويشتن بر حذر مىدارد (و از مقاصد و نيّات شما آگاه است) و بازگشت همگى به
سوى اوست».
با توجه به
اين كه «تقاة» و «تقيّة»
از يك ريشه و داراى يك «مفهوم» هستند روشن مىشود كه دستور تقيّه از همان زمان
پيامبر صلى الله عليه و آله در ميان مسلمانان وجود داشته اما به مفهومى سازنده.
مفسّران
اسلامى نيز در ذيل اين آيه تصريح كردهاند كه در آغاز اسلام گهگاه كه دشمنان اسلام
بعضى از مسلمانان را تنها مىيافتند آنها را تحت فشار قرار مىدادند كه از پيامبر
صلى الله عليه و آله دورى كرده و با آنها از در دوستى در آيند و چنانچه در برابر
اينگونه پيشنهادها مقاومت مىكردند سرانجامش نابودى نفرات، و تحليل رفتن تدريجى
نيروها؛ و به هدر رفتن بى دليل قدرت نهال جوان اسلام بود.
آيه فوق به
آنها دستور داد كه به جاى مقاومت بيهوده و كوركورانه در برابر اين فشارها، ظاهراً
و با زبان، با آنها ابراز دوستى كنيد و نيروهاى خود را براى موقع ضرورت و يك بسيج
همگانى حفظ نمايند.
گرچه در شأن
نزول اين آيه به نام افراد مختلفى مانند «عمار ياسر»
و پدرش «ياسر» و مادرش سميه
و «صهيب» و «بلال»
برخورد مىكنيم، اما همه اين ماجراها حكايت از يك چيز مىكند و آن اينكه گاهى
بعضى از مسلمانان در بيابانها يا شهرهايى همانند مكّه كه اكثريت آن را در آن زمان
بت پرستان لجوج تشكيل مىدادند گرفتار مىشدند؛ دشمن به آنها تكليف كردكه صريحاً
بگويند ما از ايمان خود به «محمّد» دست برداشته و از او متنفر و بيزاريم و نسبت به
بتها وفا داريم و در غير اين صورت، آنها را تهديد به مرگ مىكردند و جانشان در خطر
بود. مخصوصاً در يكى از سفرها عمار ياسر به اتفاق پدر و مادرش كه هر سه اسلام را
با جان و دل پذيرفته بودند از منطقه نفوذ دشمن، عبور مىكردند كه با چنين صحنهاى
روبهرو شدند.