و احساسات رهبرى نشده، مسأله تعدد زوجات نيز از همين زاويه در اسلام مورد بررسى قرار گرفته؛ زيرا هيچ كس نمىتواند انكار كند كه مردان در حوادث گوناگون زندگى بيش از زنان در خطر نابودى قرار دارند، و در جنگها و حوادث ديگر قربانيان اصلى را آنها تشكيل مىدهند.
و نيز نمىتوان انكار كرد كه عمر زندگى جنسى مردان، از زنان طولانىتر است؛ زيرا زنان در سنين معينى آمادگى جنسى خود را از دست مىدهند، در حالى كه در مردان چنين نيست.
و نيز زنان به هنگام عادت ماهانه و قسمتى از دوران حمل، عملًا ممنوعيت جنسى دارند، در حالى كه در مردان اين ممنوعيتها وجود ندارد.
از همه گذشته، زنانى هستند كه همسران خود را به علل گوناگونى از دست مىدهند و معمولًا نمىتوانند به عنوان همسر اول، مورد توجه مردان قرار گيرند و اگر مسأله تعدد زوجات در كار نباشد آنها بايد براى هميشه بدون همسر باقى بمانند.
همان طور كه در مطبوعات مختلف، مىخوانيم: اين دسته از زنان بيوه با محدود شدن مسأله تعدد زوجات از نابسامانى زندگى خود شكايت دارند و جلوگيرى از تعدد را يك نوع احساسات ظالمانه درباره خود تلقى مىكنند.
با در نظر گرفتن اين واقعيتها در اين گونه موارد، كه تعادل ميان مرد و زن به عللى به هم مىخورد، ناچاريم يكى از سه راه را انتخاب كنيم:
1- مردان تنها به يك همسر در همه موارد قناعت كنند و زنان اضافى تا پايان عمر، بدون همسر باقى بمانند و تمام نيازهاى فطرى و خواستههاى درونى خود را سركوب كنند.
2- مردان فقط داراى يك همسر قانونى باشند، ولى روابط آزاد و نامشروع