حمله عذاب الهى، نتوانستند مرگ او را ساعتى به تأخير اندازند، و خداوند او و گنجهايش را در يك لحظه با يك زمين لرزه مختصر در زمين فرو برد: «فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الأَرْض». «1»
اموالى كه نمونه كاملش در دست «فراعنه مصر» بود، ولى به مصداق كَمْ تَرَكُوا مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ* و زُرُوعٍ وَ مَقامٍ كَريمٍ* وَ نَعْمَةٍ كانُوا فيها فاكِهين: «چه بسيار باغها و چشمهها از خود به جاى گذاشتند* و زراعتها و قصرهاى جالب و گرانقيمت* و نعمتهاى فراوان ديگر كه در آن متنعم بودند»، «2» ولى، همه اينها به آسانى در عرض ساعتى به ديگران رسيد: «كَذلِكَ وَ أَوْرَثْناها قَوْماً آخَرِيْنَ». «3»
لذا، در قيامت كه پردهها كنار مىرود، آنها به اشتباه بزرگشان پى مىبرند و فريادشان بلند مىشود: ما أَغْنى عَنِّي مالِيَهْ* هَلَكَ عَنِّي سُلْطانِيَه: «مال و ثروتم هرگز مرا بى نياز نكرد* قدرت من نيز از دست رفت». «4»
اصولًا، انسان از فنا و نيستى متنفر است، و طرفدار خلود و جاودانگى است، و همين علاقه درونى به ما در مباحث معاد كمك مىكند، كه بدانيم انسان براى جاودانگى آفريده شده است، و الَّا غريزه عشق به جاودانگى در او نبود.
ولى، اين انسان مغرور، خودخواه و دنياپرست، گاه، جاودانگى خود را در امورى مىبيند كه درست مايه فنا و نيستى او است، فى المثل: مال و مقام را كه غالباً دشمنان بقاى او هستند، وسيله جاودانگى مىشمرد.
از اين بيان روشن شد: پندار جاودانگى به وسيله مال، دليلى براى جمع مال، و جمع مال نيز عاملى براى استهزاء و سخريه ديگران در نظر اين كوردلان