كرد، آنجا كه مىفرمايد: وَ أُوحِيَ إِلى نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ يُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِكَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ: «به نوح وحى فرستاده شد كه از قوم تو احدى جز آنان كه ايمان آوردهاند، ايمان نخواهد آورد». «1»- «2»
اين احتمال نيز قابل قبول است كه: «نوح» از مجراى طبيعى و محاسبات معمولى به اين حقيقت رسيده بود؛ زيرا قومى كه نُه صد و پنجاه سال با مؤثرترين بيانات، تبليغ شوند و ايمان نياورند، اميدى به هدايتشان نيست، و چون اين گروه كافر اكثريت قاطع جمعيت را تشكيل مىدادند و همه امكانات در اختيار آنها بود، طبعاً براى اغواى ديگران كوشش مىكردند، و نسلهاى آينده چنين قومى قطعاً فاسد مىشدند، جمع ميان اين احتمالًات سه گانه نيز ممكن است.
«فاجر» به معنى كسى است كه گناه زشت و شنيعى مرتكب مىشود، و «كفار» مبالغه در «كفر» است، بنابراين تفاوت ميان اين دو واژه اين است كه:
يكى مربوط به جنبههاى عملى است، و ديگرى اعتقادى.
از مجموع اين آيات، به خوبى استفاده مىشود: عذابهاى الهى بر اساس «حكمت» است، جمعيتى كه فاسد و مفسد باشند و نسلهاى آينده آنها نيز در خط فساد و گمراهى قرار گيرند، در حكمت خداوند حق حيات ندارند، طوفان يا صاعقه يا زمين لرزه، يا بلاى ديگرى، نازل مىشود و آنها را از صفحه زمين بر مىاندازد، همان گونه كه طوفان نوح، زمين را از لوث وجود آن قوم شرور شستشو داد.
با توجه به اين كه اين قانون الهى مخصوص زمان و مكانى نيست، بايد