تفسير:
سرانجام دردناك صاحبان باغ سرسبز
اين آيات، ادامه داستان «اصحاب الجنة» است، كه در آيات پيشين گذشت.
صاحبان باغ به اين اميد كه محصول فراوان خود را بچينند، دور از نظر مستمندان جمعآورى كنند، و همه را در انحصار خويش گيرند، و حتى يك فقير بر سر اين خوان نعمت گسترده الهى ننشيند، صبحگاهان به راه افتادند، بىخبر از اين كه صاعقهاى مرگبار، شب هنگام، درست در موقعى كه آنها در خواب بودهاند، باغ را تبديل به يك مشت خاكستر كرده است.
قرآن مىگويد: «هنگامى كه آنها باغ خود را ديدند چنان اوضاع به هم ريخته بود كه گفتند: اين باغ ما نيست، ما راه را گم كردهايم»! «فَلَمَّا رَأَوْها قالُوا إِنَّا لَضالُّونَ».
منظور از «ضالُّون» ممكن است گم كردن راه باغ باشد، چنان كه در بالا گفتيم، و يا گم كردن راه حق، چنان كه بعضى احتمال دادهاند.
ولى، معنى اول مناسبتر به نظر مىرسد.
***
و افزودند: «بلكه ما محرومان واقعى هستيم» «بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ».
مىخواستيم مستمندان و نيازمندان را محروم كنيم، اما خودمان از همه بيشتر محروم شديم، هم محروم از درآمد مادى، و هم بركات معنوى، كه از طريق انفاق در راه خدا به نيازمندان به دست مىآيد.
***
«در اين ميان يكى از آنها كه از همه عاقلتر بود گفت: آيا به شما نگفتم چرا تسبيح خدا نمىگوئيد» «قالَ أَوْسَطُهُمْ أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ لَوْ لا تُسَبِّحُونَ».
نگفتم خدا را به عظمت ياد كنيد، از مخالفت او بپرهيزيد، شكر نعمت او را