به جا آوريد، و نيازمندان را از اموال خود بهرهمند سازيد؟ ولى شما گوش نكرديد، و به روزگار سياه افتاديد!
از اين آيه، استفاده مىشود: در ميان آنها فرد مؤمنى بود، كه آنها را از بخل و حرص نهى مىكرد، و چون در اقليت بود، كسى گوش به حرفش نمىداد، اما پس از اين حادثه دردناك، زبان او گشوده شد، و منطقش تيزتر و برندهتر گشت، و آنها را زير رگبار ملامت و سرزنش گرفت.
تعبير به «أَوْسَط» در آيه، به معنى كسى است كه در سر حدّ اعتدال از نظر عقل و خرد و دانش باشد، بعضى آن را حدّ وسط در سن و سال معنى كردهاند، ولى اين معنى بسيار بعيد به نظر مىرسد؛ چرا كه ارتباطى ميان سن و گفتن چنين سخن پرمحتوائى نيست، ارتباط ميان عقل و خرد و چنين سخنانى است.
تعبير به: لَوْلا تُسَبِّحُونَ: «چرا تسبيح خدا نمىگوئيد؟» از اين جهت است كه، ريشه همه اعمال نيك، ايمان و معرفة اللّه و تسبيح و تنزيه خدا است.
بعضى نيز، تسبيح را در اينجا به شكر نعمت معنى كردهاند، كه لازمه آن، بهرهمند ساختن محرومان است، ولى اين دو تفسير منافاتى با هم ندارد، و در مفهوم آيه جمع است.
***
آنها نيز لحظهاى بيدار شده، به گناه خود اعتراف كردند، و «گفتند: منزه است پروردگار ما، مسلّماً ما ظالم و ستمگر بوديم هم بر خويشتن ستم كرديم و هم بر ديگران» «قالُوا سُبْحانَ رَبِّنا إِنَّا كُنَّا ظالِمِينَ».
و اما تسبيح آنها قبل از اعتراف به گناه، ممكن است از اين جهت باشد كه، مىخواهند «خدا» را در مورد اين بلاى عظيمى كه بر باغشان فرود آمد و نابودش كرد، از هرگونه ظلم و ستمى منزه شمرند، و بگويند: خداوندا! اين ما بوديم كه بر خود و ديگران ستم كرديم و مستحق چنين عذاب دردناكى شديم، اما كار تو عين