اسارت در چنگال ماده، و زرق و برق دنياست، كه به انسان اجازه نمىدهد قضاوت صحيح كند، و چهره حقايق را آنچنان كه هست ببيند، هنگامى كه در پرتو ايمان و تقوا، اين گرد و غبارها فرو نشست، و اين ابرهاى تيره و تار و ظلمانى از آسمان روح انسان كنار رفت، آفتابِ حقيقت، بر صفحه قلب مىتابد، و حقايق را آنچنان كه هست، در مىيابد، و لذتى توصيف ناشدنى از اين درك صحيح و عميق نصيب مؤمن مىشود، و راه خود را به سوى اهداف مقدسى كه دارد مىگشايد و پيش مىرود.
آرى، تقوا است كه به انسان آگاهى مىدهد، همان گونه كه آگاهيها به انسان تقوا مىبخشد، يعنى اين دو در يكديگر تأثير متقابل دارند، لذا در حديث معروفى مىخوانيم: لَوْ لا أَنَّ الشَّياطِينَ يَحُوطُونَ عَلى قُلُوبِ بَنِى آدَمَ لَنَظَرُوا إِلى مَلَكُوتِ السَّمواتِ: «هر گاه شياطين و خوهاى شيطانى بر قلبهاى آدميان مسلط نمىشدند، مىتوانستند به ملكوت و باطن آسمان و جهان هستى بنگرند».
براى درك بهتر اين سخن، پاى گفتار على عليه السلام مىنشينيم فرمود: لا دِينَ مَعَ هَوى- لاعَقْلَ مَعَ هَوى- مَنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ أَعْمَاهُ وَ أَصَمَّهُ وَ أَزَلَّهُ وَ أَضَلَّهُ: «دين با هواى نفس جمع نمىشود- همچنين عقل با هوس يك جا نخواهد بود- هر كس از هواى نفسش پيروى كند او را كور و كر مىكند و ذليل و گمراه مىسازد». «1»
***