«سستى» و «بيدارى» از آيه مزبور موضوع جالبى است، ولى انكار نمىتوان كرد كه ظاهر آيه به صورت بيان يك حادثه تاريخى مىباشد و نه تنها يك مثال!
آيه، حكايت حال جمعى از پيشينيان را بيان مىكند كه به دنبال فرار از يك حادثه وحشتناك مردند و سپس خداوند آنها را زنده كرد. اگر غير عادى بودن حادثه، سبب توجيه و تأويل آن شود، بايد با تمام معجزات پيامبران نيز اين كار را كرد.
خلاصه، اگر پاى اين گونه توجيهات و تفسيرها به قرآن كشيده شود، مىتوان علاوه بر انكار معجزات پيامبران، غالب مباحث تاريخى قرآن را انكار كرد و آنها را از قبيل «تمثيل» يا به تعبير امروز به شكل «سمبليك» دانست و مثلًا سرگذشت «هابيل» و «قابيل» را مثالى براى مبارزه عدالت و حقجويى با قساوت و سنگدلى دانست و در اين صورت، همه مباحث تاريخى قرآن ارزش خود را از دست خواهد داد.
به علاوه، با اين تعبير نمىتوان همه رواياتى را كه در زمينه تفسير آيه وارد شده، ناديده گرفت؛ زيرا بعضى از آنها در متون معتبر نقل شده و نسبت جعل يا اسرائيلى بودن به آنها بسيار نارواست.
***
2- درس عبرت
همان گونه كه در شأن نزول آمد، آيه فوق، اشاره به گروهى از بنىاسرائيل مىكند، كه براى فرار از زير بار مسئوليت جهاد، دست به بهانهتراشى زدند و خداوند آنها را مبتلا به بيمارى طاعون كرد، كه همه را به طور سريع و برقآسا، از ميان برد، آن چنان كه هيچ دشمن خطرناكى در ميدان جنگ قادر به آن نيست.
يعنى تصوّر نكنيد: با فرار از زير بار مسئوليت، و توسل به بهانههاى مختلف